انتشار یک فایل صوتی که در آن «سپیده قلیان» از زندان قرچک ورامین از شرایط بسیار بد زندان و ناامیدیاش برای دادرسی عادلانه میگوید، توجه خیلیها را دوباره معطوف به یکی از روشهای همیشگی جمهوری اسلامی کرد؛ اعترافات اجباری. این فعال حقوق کارگران، که پیش از این نیز به همراه «اسماعیل بخشی» دستگیر و هردو مجبور به انجام نمایش اعترافات اجباری شند، کمی بعد از آزادی دوباره دستگیر شدند و در نهایت دادگاه سپیده قلیان را به ۱۸ سال زندان محکوم کرد. حکمی کم سابقه و غیرانسانی. حالا او مجددا در این فایل صوتی از پیشنهاد دوباره بازجوها به او در جهت همکاری برای ساخت مستندی شامل اعترافات خودش میگوید.
به گفته سپیده قلیان به او گفتهاند که هرطور که میخواهد و با هر ظاهری حتی «بیحجاب» روبروی دوربین بنشیند و اعتراف کند که «فریب خورده است». سپیده قلیان در قسمتی از ابن فایل صوتی با اشاره به بدرفتاریهای شدید بازجو و اجبار به انجام بازجوییهای طولانی مدت میگوید که بازجوی وی صراحتا او را تهدید کرده که در صورت عدم همکاری «کاری میکنیم که تمام اعترافات اجباریات از «۲۰۳۰» پخش شود».
اشاره بازجوی سپیده قلیان به بخش خبری ۲۰.۳۰ شبکه دوم تلویزیون جمهوری اسلامیست که ید طولایی در پخش مستندهایی دارد که در آن متهمین برخی پروندههای امنیتی مجبور به اعتراف علیه خود میشوند. روشی که البته پیش از شروع به کار این بخش خبری نیز در از ابتدای به قدرت رسیدن نظام جمهوری اسلامی وجود داشت و بسیاری از مخالفان هسته سخت قدرت به همین روش لب به اعترافاتی گشودند که بعدها در صحتوسقم آن حرف و حدیث فراوان به وجود آمد و تردیدها درباره «حقیقی» بودن این اعترافات بیشتر شد.
هرچند با پیشرفت وسایل ارتباطی و فراگیر شدن روزافزون شبکههای اجتماعی دسترسی به منابع گوناگون بیشتر شده و مردم میتوانند از مجاری گوناگون رویدادها را دنبال کنند اما هنوز هم نمیتوان با قاطعیت گفت که تاثیر روانی این شکل اعترافات تلویزیونی تا چه اندازه در قضاوت کلی مردم بی اثر است. به عنوان نمونه در همین ماههای گذشته بود که «مازیار ابراهیمی» شهروندی که به اعتراف خود مقامات امنیتی ایران بیگناه بوده و به زور و با تهدید مجبور به اعتراف ترور دانشمندان هستهای شده، از تغییر رفتار همسایگان و دیگر شهروندان و سایه سنگین مردم میگفت که او را در وضعیت دشوار روحی قرار داده بود.
تردیدی نیست که تهدید به گرفتن اعترافات اجباری بین مقامات حکومتی هنوز هم ترفندی پرطرفدار است حتی اگر میزان مخاطب اینگونه جوسازیها کمتر از قبل شده باشد. اگر پیش از این اعترافات تلویزیونی صرفا نشستن متهم روبروی دوربینهای تلویزیونی بود، حالا همه چیز از یک اعتراف چند دقیقهای به یک «مستند» نیم ساعته تبدیل شده که میخواهد با ترفندهای تلویزیونی تصویری، به ادعای خود، هیجانانگیز از ماجرا بسازد. کم نبوده تلاشهایی از این دست شرمآور که در سالهای اخیر به اسم «مستند» از همین بخش خبری ۲۰.۳۰ پخش شده است؛ ماجرای تلخ مرگ «کاووس سیدامامی» و دستگیری فعالان محیط زیست، که نزدیک ۶۰۰ روز است در حبس به سر میبرند، دستمایه ساخت مستندی شد که در آن انواع تهمتها متوجه کسانی شد که هیچگاه فرصت دفاع از خود را نداشتند. گرچه در برخی از این به اصطلاح «مستند»ها ممکن است کسی برابر دوربین ننشیند اما به هر روی چنین قضاوت یکجانبه و ویرانگری شکلی مشابه از اثرگذاری را در ذهن مخاطب باعث میشود.
از سوی دیگر تغییر مدیران بالا دستی در تلویزیون جمهوری اسلامی و روی کار آمدن طیف جدیدی از مدیران در پستهای مهم مدیریتی، فضای برنامهسازی در این بازوی مهم و امنیتی نظام را نیز تغییر داده است. شاید مهمترین تاثیر را شبکه سه تلویزیون از این تغییر و تحولات گرفت. وقتی با روی کار آمدن علی فروغی، برنامه محبوب نود از پخش شبکه کنار گذاشته شد، خیلیها منتظر تغییرات گستردهتری در این شبکه بودند. اتفاقی که گویا برنامه چند شب پیش در شبکه سه که به موضوع خودسوزی «دخترآبی» اختصاص داشت، گوشهای از این تغییرات بود.
کارشناسان با حضور در برنامهای که قرار بود به ماجرای تلخ «خودسوزی» دختر آبی بپردازند با استدلالهای غیرمنطقی سعی در ساختن روایتی چند وجهی از یک فاجعه انسانی داشتند که چون همیشه یک سر آن به نیروهای «ضد انقلاب» وصل میشد و طرف دیگرش به گفته این کارشناس به «سلیبریتیها». روایت شبکه سوم تلویزیون ایران چنان با قاطعیت از وجود دستهای پشت پرده حرف میزد که گویی باید منتظر باشیم که تا موجی از اتهام روانه شهروندانی شود که به هرشکل به فاجعه تلخ «خودسوزی» سحر خدایاری واکنش نشان داده بودند. به نظر میرسد شکل پرونده سازی برای مواردی از این جنس که تا پیش از این با یک اعتراف تلویزیونی خودنمایی میکرد حالا در لایههای عمیقتری طرحریزی میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر