‏نمایش پست‌ها با برچسب مقالات. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مقالات. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۹ آذر ۵, چهارشنبه

به مناسبت 25 نوامبر ، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان International Day for the Elimination of Violence against Women

حکومت استبداد  اسلامی چهل و دو سال پیش ، ابتدا با فرمان حجاب اجباری توسط روح االله خمینی، خشونت را آغاز و به تدریح با تثبیت قوانین زن ستیز، خشونت علیه زنان را گسترش داده است. به طوری که امروز ایران بالاترین رقم خودکشی زنان در خاورمیانه، قتل‌ھای ناموسی و آمار بالای ازدواج کودکان را دارا است که از نظر متخصصین رابطه‌ای مستقیم با سیاست‌ھا و قوانین مردسالارانه حکومت استبداد اسلامی ایران دارد.

مسئله چندھمسری، صیغه (فحشاء موقت)، نداشتن حق انتخاب ھمسر، ممنوعیت سقط جنین، نداشتن حق نگھداری فرزندان پس از درگذشت شوھر، نداشتن حق تعیین محل سکونت و مسافرت، نداشتن حق تحصیل و کار در بعضی از رشته‌ھا، قوانین ارث و طلاق و حجاب اجباری نمونه‌ھای بارزی از قوانین زن‌ستیزانه‌ای است که به طور سیستماتیک خشونت‌ھای جنسیتی را در جامعه پایدار می‌سازد. متاسفانه در برخی از مناطق ایران اگر چه به صورت محدود، عمل شنیع و وحشیانه ختنه دختران ھنوز صورت می‌گیرد و حکومت استبداد اسلامی در ایران برای جلوگیری از این عمل تبھکارانه ھیچ اقدام فرھنگی و قانونی به کار نمی‌برد.

مبارزات زنان فعال ، آگاه و پیشرودر ایران پس از صدور فرمان حجاب اجباری به عنوان اولین اقدام رژیم بر ضد زنان، از ٨ مارس ١٩٧٩ آغاز و تا کنون به طور مداوم ولی با فراز و فرودھایی ادامه داشته است. زنان در مواردی نیز توانسته‌اند رژیم را به عقب‌نشینی وادار کنند و در این راه از دستگیری، زندان و شکنجه نھراسیده و ھرگز از پا ننشسته‌اند. با گسترش مبارزات زنان آزادی خواه و برابری طلب ، سرکوب‌های رژیم شدیدتر و وحشیانه‌تر شده است و حکم‌هایی بسیار سنگین برای زنان مبارز صادر می‌کنند و در حال حاضر نیز تعداد قابل توجهی از این زنان فعال در حوزه‌های مدنی، سیاسی و عقیدتی در زندان‌های مختلف حکومت استبداد اسلامی ایران با احکام بسیار سنگین در حبس‌اند و گاه زیر آزار و اذیت‌های جنسیتی به سر می‌برند .

رژیم سرکوبگر با  تحقیر زنان و احکام سنگین و وثیقه‌ھای وحشتناک‌تر برای آزادی موقت بسیاری از زندانیان چه زن و چه مرد، می‌خواھد جلوی مبارزات زنان را برای دست‌یابی به حقوق انسانی‌شان بگیرد. حکومت ترسیده و ناتوان شده است و عجز حکومت را به وضوح می‌توان مشاھده کرد. ولی زھی خیال باطل، حکومت از مبارزات پیگیرانه و شجاعانه زنان به شدت مبارز ایران برای برخورداری از کرامت انسانی و پی‌ریزی جامعه‌ای آزاد و بدون تبعیض و به ویژه برای برقراری برابری جنسیتی و حقوقی، ھمچنان به مبارزات آزادی‌خواھانه و برابری‌طلبانه خود ادامه می‌دھند و دور نیست روزی که به حقوق انسانی خود دست یابند.

روز ٢۵ نوامبر "روز منع خشونت بر زنان" نام‌گذاری شده است. در روز ۲۵ نوامبر سال ۱۹۶۰ سه خواهر به نام‌های پاتریا، ماریا و آنتونیا میرابال در راه مبارزه با حکومت دیکتاتوری رافائل توروخیو در جمهوری دومینیکن کشته شدند. ۲۱ سال بعد در سال ۱۹۸۱، در همایشی در بوگوتا، با شرکت مدافعان حقوق زنان در آمریکای لاتین و منطقه کارائیب، پیشنهاد اختصاص دادن روز قتل خواهران میرابل به روز منع خشونت علیه زنان مطرح گردید و در سال ۱۹۹۹ سازمان ملل نیز ۲۵ نوامبر را به عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان به رسمیت شناخت. از آن پس هر ساله این روز گرامی داشته می‌شود و اعتراضات جهانی گسترده‌ای برای منع خشونت بر زنان صورت می‌گیرد. با وجود مبارزه مداوم زنان و مردان پیشرو، خشونت علیه زنان همچنان در سراسر جهان ادامه دارد و نیمی از جامعه یعنی زنان را هدف سرکوب خود قرار داده است زیرا نه تنها قوانین تبعیض‌آمیز بلکه فرهنگ به شدت مرد- پدرسالار نیز بر جهان حکمروایی می‌کند، ولی به دلیل آگاه شدن زنان آزادی‌خواه و برابری طلب، این مبارزه نیز به یکی از مهم‌ترین مبارزات برابری خواهانه علیه هر گونه تبعیض و نابرابری‌های عمیق اجتماعی تبدیل شده است.

بنابر آمار سازمان ملل متحد، ٣۵ درصد زنان جھان، در طول عمرشان تحت خشونت ھای جسمی، روانی و آزار جنسی قرار می‌گیرند. این آمار در بسیاری از کشورھائی که در زیر سلطه حکومت‌ھای دیکتاتوری و قوانین زن ستیز قرار دارند به بیش از ٧ درصد ھم می‌رسد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز، به واسطه تسلط  مذهب و شرع بر قوانین مصوب کشور، تبعیض علیه زنان به شدت نهادینه شده است و در نتیجه هر صدای اعتراضی را با خشونتی سازمان یافته و به شدت مردسالار، از چند زاویه مورد هدف قرار داده و زنان آزادی خواه و برابری طلب را به شدت سرکوب و حتی تحقیر می‌کنند.  خشونت و تبعیض علیه زنان در کشور ما ایران نیز در ھمین رده قرار دارد و با قوانین شریعت اسلامی و تثبیت فرھنگ مردسالاری، این خشونت افسار گسیخته به شدت اعمال می‌شود.

 

۱۳۹۹ خرداد ۳۱, شنبه

حق پناهندگی ، رویای رو به زوال ( به مناسبت بیستم ژوین )

به دنبال جدیدترین امار پناهندگان در جهان بودم که به اخرین امار در تاریخ 19 ژوئن 2019 رسیدم . بله -  دقیقا یک روز قبل از روز جهانی پناهند گان در دنیا - کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل اعلام کرده بود که  شمار کسانی که به واسطه جنگ، درگیری و ترس از پیگرد در کشورهای مختلف جهان آواره شده‌اند، از مرز ۷۰ میلیون نفر گذشته است و  این بالاترین آماری بود که این نهاد در تمام هفت دهه فعالیت خود ارائه میداد .
شمار کسانی که به طور اجباری ناچار به ترک محل زندگی‌شان و آواره شده‌اند، تقریبا به ۷۰ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر می‌رسد. این یعنی - دو میلیون آواره بیشتر از سال قبل شده است. با دیدن این امار و ارقام و شنیدن اخبار و حوادث فاجعه بار پناهجویان در گوشه و کنار دنیا - به واژه های در غربت مانده  احساس مسئولیت و احترام به کرامت و منزلت والای انسانیت که خیلی وقته  در دنیای ما گم شدند   و فقط به شعارها ی که تنها بوی گنداب منافع شخصی و سیاسی میدادند فکر میکردم  . شمار آوارگانی که سازمان ملل گزارش کرده دو برابر آمار ۲۰ سال پیش بود  مطابق این آمار یعنی هر روز حدود ۳۷ هزار نفر به تعداد آوارگان اضافه می‌شود.
تو دل این امار - سهم ایرانیانی که از ظلم و بیداد حکومت فاسد و جنایت کار جمهوری اسلامی مجبور به ترک وطن شدند  ودر نقاط مختلف جهان  آواره کشورهایی دیگر بودند – تنها  4 در صد بود . تازه اون هم در کشوری مثل مالزی که تو امار تاریخ گذشته اش حتی نامی از پناهجویان ایرانی هم نبرده بود . 
هنوز چند هفته از آغاز انتشار ویروس کرونا نگذشته بود که سازمان بین المللی مهاجرت و کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، روز  17 ماه مارس جاری،‏ برنامه اسکان مجدد پناهجویان را به منظور جلوگیری از شیوع بیماری کرونا به صورت موقت به حالت تعلیق در آورد.
با آغاز بحران  کرونا و قرنطینه خانگی در کشور مالزی هم ، با  کاهش چشمگیر فعالیت سازمان یو ان روبرو شدیم . کمک های بشردوستانه به طرز چشمگیری کاهش پیدا کرد و  پناهجویان در وضعیتی بحرانی تر و نگران‌کننده رها شدند. پناهجویان مالزی هم از تشدید بحران کرونا و افزایش رنج و درد پناهجویی در امان نبودند .
با تعطیل شدن اماکن عمومی و اداری در این کشور بیش از 4 ماه است که  پناهجویانی که بر حسب نیاز و اجبارمشغول بودند -  کارشان را از دست دادند و به این ترتیب ان  حقوق ناچیزی که دریافت میکردند هم قطع شد . نداشتن پشتوانه مالی - نومیدی - یاس و ماندن در خانه وبلاتکلیف نشستن و  قرنطینه بودن  - در برابر چشمان گریان کودکان گرسنه و آه جانسوز جوانان در راه مانده و دردمند  . و این بلاتکلیفی در کنار تمام رنجهای بی هویتی و بیکاری - فاجعه تلخ بیماریها ی افسردگی و نگرانی را در بین کودکان و زنان بطور ویژه افزایش داد . و این سیکل بیمارگونه همچنان زیر سایه وحشت بحران کرونا همچنان تکرار میشه و ادامه داره
بیستم ژوئن رو در ذهنم برای چندمین بار مرور میکنم  : روز جهانی پناهنده، روزی است که کميساريای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد تلاش می‌کند به جهانيان يادآوری کند ميليون‌ها انسان پناهنده که مجبور به ترک خانه خود شده‌اند، با چه مشکلاتی روبرو هستند. کلمه مشکلات  برای من واضح و شفاف تر از پیش معنا میشه  : مشکل بدون هویت و ماندن در برزخ بلاتکلیفی– مشکل دور افتادن از حقوق اولیه انسانی و شهروندی – مشکل نداشتن امنیت شخصی و اجتماعی – مشکل بهره نبردن کودکانمان  از آموزش صحیح و نبود  بهداشت و درمان مناسب برای نیازمندان و مهمترین مشکل – بی توجهی  به درد بی درمان آوارگی و در شمار ادمهای زنده بحساب نیامدن و مدام گفتن و گفتن و گفتن
و با خودم تکرار میکنم  – تا کی باید از مشکلات گفت و نوشت و خوند – تا کی باید فریاد بکشی و فریادرسی نباشه – تا کی میشه این وضعیت رو ادامه داد  . تا کی میشه به امید شعارهای انساندوستانه و سالی یکبار بنشینی و ببینی و هیچ اقدامی انجام نشه .  
اگر چه در امار به شمار نیامدیم . اگر چه بارها از مشکلات گفتیم و فریاد کشیدیم و گوش شنوایی نبود . اگر چه تعدادمان کم باشد اما از همینجا اعلام میکنم که ما اینجا هستیم و نفس میکشیم . فقط زنده ایم .
من صدای پناهجویان در مالزی هستم  که همچنان در انتظار پاسخ  سازمانی نشسته است    که  هدف اولیه آن   ، حراست از حقوق و سلامتی پناهندگان است . و در من  کسی با طعنه میپرسه  : کدام حراست – کدام حقوق – کدام سلامتی !!!


۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

قتل‌های ناموسی و بی دادگری قانون



بنا به گفته فيلسوف و انديشمند بزرگ ( مونتسکیو )، جامعه از دو طريق در راه تباهي و فساد قرار مي گيرد :
نخست هنگامي که قوانين توسط مردم رعايت نمي شود که اين درد قابل چاره و درمان است.
قتل‌های ناموسی و بی دادگری قانون
و دیگر هنگامي که قوانين مردم را به سوي فساد و تباهي مي کشاند که اين درد چاره ناپذير است زيرا درد از خود درمان ناشی مي شود.
طی ماهها و روزهای اخیر چندین قتل ناموسی در شهرهای مختلف ایران صورت گرفته که لازم دانستم  درباره  این جنایت هولناک و خشونت فاحش علیه زنان بصورت آشکارتری بپردازم  .
قتل های ناموسی علیه زنان ،  یکی از سبعانه‌ترین و قدیمی‌ترین انواع خشونت علیه زنان، در سطح جهانی و در طول تاریخ جامعه بشری تحت حاکمیت مرد سالاری بوده است. هر سال هزاران زن قربانی این شکل از خشونت نظام مردسالار می شوند. اگر در گذشته قتل ناموسی خبرساز نبود و پایمال کردنِ حقِ حیاتِ هر زن در سکوت مرگبار خانواده، جامعه، رسانه ها به فراموشی سپرده می شد، اما امروز پرده پوشی این جنایت به آسانی میسر نیست .
ناموس و آبرو عامل بیش از پنجاه درصد این قتل‌ها را تشکیل می‌دهد که این امر نشان از آن دارد که تسلط و کنترل زن بخش مهمی از هویت مردانه را در جامعه شکل می‌دهد که با کوچک‌ترین خطری باید از آن اعاده‌ی حیثیت نمود و چنانچه فردی خود حاضر به چنین عملی نباشد، فشارهای اجتماعی از سوی مردان و حتی زنان جامعه او را به "حق" خواهی وا می‌دارد.

شرح  و بررسی ماده ضد انسانی و ظلم گستر :
بند الف ماده 179 ( قانون مجازات عمومی )  - هر گاه شوهري زن خود را با مرد اجنبي در يك فراش يا در حاليكه بمنزلة وجود در يك فراش است مشاهده كند و مرتكب قتل يا‌جرح يا ضرب يكي از آنها يا هر دو شود معاف از مجازات است.
‌هر گاه كسي بطريق مزبور دختر يا خواهر خود را با مرد اجنبي ببيند در حقيقت هم علاقة زوجيت بين آنها نباشد و مرتكب قتل شود از يكماه تا شش‌ماه بحبس تأديبي محكوم خواهد شد و اگر در مورد قسمت اخير اين ماده مرتكب جرح يا ضرب شود به حبس تأديبي از هشت روز تا دو ماه محكوم‌ميشود.
نگاهي که قانون به طور صريح آدمکشي را تجويز نمايد، چه کسي است که زن خود را با مردي بيگانه ببيند و دست به خشونت انگيزترين اعمال نزند و آنان را بطرز فجيعي نابود نسازد؟ زيرا مگر نه آن است که خود قانون خواهان چنين امري است و هرگونه سبعيت و ددمنشي را مجاز مي داند و بي انصافي و بي عدالتي و نامردي را پسنديده به شمار مي آورد.؟
از طرفي با وضع نامطلوبي که هنوز زن در اجتماع ما دارد و عده اي از مردان بمانند حيوانات و اشياء با آنان رفتار مي کنند و برتري نادرست خود را که رسوم و انسان هاي اوليه به آنها واگذار نموده است بازهم با سرسختي و لجاجت کامل و عليرغم پيشرفت هاي اعجاب انگيز زنان و دگرگوني هاي چشمگير و بزرگي که در اجتماع پديد آمده است حفظ مي کنند، آيا اين ماده باعث نمي شود که اين حس مورد تقويت قرار گيرد و مرد خود را هنوز مالک جان زن به شمار آورد و رفتارهاي نا انساني خود را همچنان ادامه دهد؟
نکته قابل توجه ديگر مربوط به مجري عدالت است که بوسيله قانون انتخاب شده است. قانونگزار در ماده ضد انسانی 179 مي نويسد که آدمکشي خاص شوهر است بدون آنکه صفات شوهر را برشمارد، يعني بصرف آنکه زني در ازدواج مردي باشد کافيست که آن مرد فجيع ترين جنايات را مرتکب شود. ديگر براي قانونگزار فرق نمي کند که اين شوهر کيست؟ آيا يک چاقوکش حرفه اي، يک مجرم برحسب عادت، يک انسان قسي القلب و ظالم، يک موجود تندخو و خشن و ستم پيشه، يک فرد عامل، متعصب، بيمار، بيسواد، عقده اي، پرورش نديده، ... است، آيا يک انسان تحصيلکرده، پرورش يافته، سالم، خالي از عقده و عاري از پيشينه کيفري مي باشد؟ از نظر قانونگزار آنچه که مهم است شوهر بودن و نام شوهر داشتن است. چنين شخصي صلاحيت کامل دارد که زن و رفيق او را که در يک فراش يا به منزله يک فراش که ديد به قتل برساند، شکمشان را پاره کند، گلويشان را بدرد و آنان را به صورتي که مايل است در خونشان غوطه ور سازد.
شوربختانه ، قانونگزار متعصب اين قدر همت به خرج نداده است که لااقل هرکس را براي اجراي عدالت؛ صالح نداند.
از طرف ديگر اين سوآل مطرح مي شود که علت وجود کيفيات مخففه که قانونگزار برآنها مهر صحه گذاشته است چيست؟ چرا طبق ماده 212 در صورت اثبات جرم براي مرد و زن زناکار بين شش ماه تا سه سال زندان تعيين شده است؟ مگر نه آنست که بررسي به معني واقعي انجام گيرد و در صورت لزوم تخفيف، قاضي قادر باشد بزهکاران را مشمول آن قرار دهد؟ چرا بايد يکي به طرز فجيعي به قتل برسد و ديگري حداکثر به سه سال محکوم شود؟ چگونه مي توان نام اين عمل را عدالت نهاد و به آن افتخار و مباهات کرد؟ از طرف ديگر، امروزه در بيشتر کشورهاي مترقي و متمدن جهان، مجازات اعدام لغو شده است يا اجرا نمي گردد، زيرا از سويي آنرا غيرانساني مي دانند و از سوي ديگر به فکر اینکه برخي بزهکاران غير قابل اصلاح مي باشند به خوبي به اثبات رسيده است. لذا همه کوشش ها در راه اصلاح و تربيت تبهکاران بکار مي رود، نه در راه نابودي و کشتار آنان بنابراين اگر مجازات هاي انجام مي شود به خاطر اصلاح و دوباره اجتماعي کردن منحرف صورت مي گيرد نه به علت آزار دادن و به شکنجه رساندن او. با توجه به همين اصل است که قوانين جزايي روز به روز راه را براي سازگار شدن و آموختن و به اجتماع بازگشتن بيشتر باز مي گذارند و امکانات لازم را براي مجرمان بيشتر فراهم مي آورند تا بتوانند سلامت از دست رفته را باز يابند و موجودي اجتماعي و سازگار شوند. قانونگزاري که از روي تعصب ماده 179 را ساخته و به شوهر اجازه قتل داده است در واقع منحرفان را غيرقابل اصلاح تشخيص داده و آنان را مستحق مرگ دانسته است، زيرا اگر به اصلاح معتقد بود راه بازگشت از خطا را مسدود نمي کرد و چنين ماده شومي را نمي آفريد.
موضوعي که در اينجا مطرح مي شود آنست که در حالي که احترام به قوانين از هرجهت لازم است تا اجتماع از صدمه و آسيب هاي گوناگون در امان باشد، آيا اين قوانين بايد مورد اعتماد مردم نيز باشد يا نه؟ آيا مردم بايد اطمينان داشته باشند که احترام به قوانين موجود، آسايش و رفاه خاطر آنان را فراهم مي آورد يا نه؟ آيا افراد اجتماع بايد يقين داشته باشند که خود قوانين موجد بي عدالتي و آفريننده لطمه و زيان نيستند يا نه؟
اگر در اجتماعي خود قوانين خلق کننده جرائم، ناراحتي ها، مشکلات گرفتاري ها و رنج ها باشند، آيا بازهم احترام به آنها واجب و ضروريست؟ آيا قوانيني که تيعيض مي آفرينند و با بي دادگري هرچه تمامتر عده اي را به خاک مذلت مي نشانند و برخي ديگر را عليرغم ظلم و جوري که مرتکب مي شود مورد حمايت قرار ميدهند، بازهم بايد مورد احترام قرار گيرند و افراد اجتماع موظفند که از دستورات ظلم آفرين و زيان بخش آنها اطاعت نمايند؟
محققا هيچ انسان عاقلي به چنين قوانيني احترام نمي گذارد و فرمان هاي زيان بخش آنها را مورد اطاعت قرار نمي دهد.
بي دادگري قانون
شوربختانه ، برخي قوانين جزايي موجود در ايران به علت رکود و جمود و گذشته گرايي شديدي که در آنها موجود است نه تنها حافظ نفع اجتماع و افراد نيست بلکه بوجود آورنده زيان ها، صدمات و بالاخره تبعيضات متوحش گوناگونی است که در نتيجه کينه و نفرت را در نهاد فرد فرد مردم اجتماع ما پديد مي آورد.
آنچه که در اين نوشتار منظور نظر است بحث پیرامون  ماده ظالمانه 179 و مقايسه آن با برخي رفتارها و احکامي است که تاکنون صادر شده است و بخوبي بي عدالتي و ظلم را نشان مي دهد. براي اثبات بيدادگري و تبعيضات قانونی جمهوری اسلامی جدیدترین اخبار ذیل از هرجهت گوياست.


رومینا اشرفی  دختر ۱۴ ساله ای بود که پدرش اول خرداد ماه امسال از ترس بی‌آبرویی پس از فرار این دختر با یک مرد، به وسیله یک داس سرش را برید.
پدر قصاص نمی‌شود!
بر پایه قوانین جاری در ایران، پدر رومینا به عنوان قاتل قصاص نمی‌شود.
مطابق با ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی، پدر در جایگاه ولی دم در قتل فرزند قصاص نمی‌شود بلکه قصاص تبدیل به دیه و تعزیر می‌شود.
نام قاتل در اعلامیه ترحیم !
در اعلامیه ترحیم رومینا، نام «کربلایی رضا اشرفی»، پدر او که عامل این قتل ناموسی است، درج شده است.
نام پدربزرگ‌ها، برادر، دایی و عموهای رومینا نیز به عنوان صاحب عزا در این آگهی آمده است.
قتل فجیع رومینا اشرفی ۱۴ ساله به دست پدرش در حالی است که در ایران هنوز لایحه‌ای برای حمایت از کودکان و نوجوانان به تصویب نهایی نرسیده است. یکی از ویژگی‌های لایحه «حمایت از کودکان و نوجوان» که در سال ۸۶ تدوین شد، «جرم انگاری» هر اقدام مستقیم و غیرمستقیمی است که منجر به آسیب رسیدن به کودکان می‌شود؛ اما این لایحه بعد از اصلاحات و تصویب در مجلس همچنان منتظر تایید نهایی است و بر روی میز شورای نگهبان خاک می‌خورد. بلاتکلیفی این لایحه، تنها موردی نیست که نشان از فقدان قوانین حمایتی از زنان و کودکان در ایران دارد.



۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۴, یکشنبه

سوم ماه مه، روز جهانی آزادی مطبوعات

امسال روز سوم ماه مه، روز جهانی آزادی مطبوعات، در حالی فرارسیده که شیوع ویروس کرونا در جهان، این آزادی بنیادین را بیش از پیش در معرض خطر قرار داده است.
جمهوری اسلامی ایران نیز از بحران شیوع ویروس کرونا در جهت سرکوب آزادی مطبوعات استفاده کرد. سازمان گزارشگران بدون مرز در این زمینه اعلام کرده است: «رژیم ایران به جای اطلاع‌رسانی در مورد واقعیت این بیماری همه‌گیر، عدم شفافیت خود را بیشتر می‌کند و از بحران سلامتی بهره می‌گیرد تا  آتش  تبلیغات ضد آمریکایی خود را  تندتر و تحریم‌های اعمال شده توسط ایالات متحده را محکوم کند.»
علاوه بر بازداشت‌ها، همچنین جمهوری اسلامی از این فرصت استفاده کرد و انتشار نسخه کاغذی نشریات و روزنامه‌ها را برای مدتی متوقف کرد و صدها روزنامه‌نگار و کارکنان بخش فنی این روزنامه‌ها در خطر بیکاری قرار گرفتند.
رسانه ها ارتباط مستقیم با دموکراسی دارند که میتوانند بعنوان یک دیده بان در یک جامعه باز  از سوءاستفاده های  قدرت حاکم ، فساد و روابط ناصحیح پرده بر ‌دارند و اگر بتوانند در فضای آزاد کارشان را انجام بدهند و حمایت هایی داشته باشند که بتوانند این کار را خوب انجام بدهند، می‌توانند صدای مردم را منتقل کنند و قدرت حاکمه  را همیشه  پاسخگو نگه‌دارند. پس ارتباط خیلی مستقیمی بین دموکراسی و رسانه های آزاد وجود دارد.»
اما امسال هم روز جهانی آزادی رسانه‌ها در حالی فرارسیده که در رده‌بندی‌های جهانی، ایران در میان «بزرگ‌ترین دشمنان آزادی مطبوعات» است و یکی از «بزرگ‌ترین زندان‌های جهان» برای روزنامه‌نگاران و فعالان رسانه‌ای.
«وضعیت آزادی بیان در ایران به شدت وخیم است. نمونه بارز این رفتار را امروز می‌توانیم در فضای بحران‌زده و پر از فساد ایران ببینیم. قاعدتاً رابطه بین آزادی بیان و فساد، هم در عرصه سیاسی و هم در عرصه اقتصادی، نشان می‌دهد که نتایج این‌گونه محدودیت‌سازی برای رسانه‌ها و نتایج این‌گونه برخوردهای قضایی با روزنامه‌نگاران، فعالین رسانه‌ای و رسانه‌های آزاد که قرار است به عنوان رکن چهارم در جامعه فعالیت کنند و به‌عنوان چشم بینای مردم بر ارکان قدرت نظارت داشته باشند، امکان بیان دیدگاه‌هایشان به صورت آزاد وجود ندارد و این می‌شود که با جامعه‌ای مواجهیم که امثال خاوری‌ها و انواع و اقسام فسادهای سیاسی در آن به وجود می‌آید.»
گزارشگران بدون مرز اعلام میکنه  سانسور رسانه‌ها و سرکوب روزنامه‌نگاران به اندازه تاریخ جمهوری اسلامی قدمت دارد، به طوری که در یک بازه زمانیِ سی ساله، یعنی از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۸، دست‌کم ۸۶۰ روزنامه‌نگار در ایران بازداشت، زندانی یا حتی اعدام شدند. بازداشت‌هایی که هنوز هم ادامه دارد و در مواردی به حکم زندان منجر می‌شود.
«توهین به رهبر جمهوری اسلامی یا سایر مسئولان»، «تبلیغ علیه نظام»، «نشر اکاذیب» و «اجتماع و تبانی جهت ارتکاب جرم علیه امنیت ملی»، از جمله اتهام‌هایی است که طی سال‌های اخیر در پرونده فعالان رسانه‌ای مطرح و در بسیاری از موارد منجر به صدور حکم زندان یا حتی شلاق شده است.
در سالیان اخیر، متاسفانه هرگز دادگاه خاص مطبوعات که به جرائم ویژه روزنامه‌نگاران رسیدگی کند، تشکیل نشده و صرفا برای تعدادی از صاحبان مطبوعات و مدیران مسئول مطبوعات، دادگاه ویژه مطبوعات تشکیل شده، اما برای روزنامه‌نگاران هرگز دادگاه مطبوعات با حضور هیئت منصفه تشکیل نشده است و این هم یکی از موارد نقض حقوق روزنامه‌نگاران در ایران بوده است.»
رادیو و تلویزیون نیز به عنوان رسانه‌هایی که در بسیاری از کشورها نقش مهمی در اطلاع‌رسانی٬ آموزش و ارتقای فرهنگ جامعه دارند «در ایران متاسفانه صدا و سیما مسئولیت  رسانه ای خود را به درستی انجام نمیدهد . در واقع صدا و سیما ی جمهوری اسلامی -  بخش تبلیغاتی حکومت محسوب می‌شود. یک چنین دستگاه عریض و طویلی به نام رسانه ملی وجود دارد و هر ‌ساله بودجه بسیار بزرگی را می‌بلعد و به اسم رسانه، نه تنها تبلیغات به خورد مردم می‌دهد، بلکه در یک سری کارهای امنیتی هم مشارکت دارد، نقش دارد و [آن را] کارگردانی می‌کند، از جمله [پخش] اعترافات تلویزیونی، و فیلم‌ها و مستندهایی که به قصد بدنام کردن چهره‌های مدنی و فعالان حقوق بشر؛ عملا یک مکانی است برای نهادهای امنیتی که بتوانند حرف‌ها و روایاتشان از اتفاقات، و عملکرد خود را از طریق صدا و سیما تبلیغ کنند و از طریق این به اهداف  غیر انسانی  که دارند، برسند.»
در جدیدترین رده بندی سازمان گزارشگران بدون‌مرز، در میان ۱۸۰ کشور مورد بررسی، ایران در جایگاه ۱۷۰ قرار گرفته.
گزارشی که در آن تاکید شده ایران در ۴۰ سال گذشته یکی از «سرکوبگرترین» حکومت‌ها برای رسانه‌ها و خبرنگاران بوده است. گزارشی که علاوه بر قوه قضائیه و وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران را نیز مسئول این سرکوب‌ها می‌داند.
امسال نیز روز جهانی آزادی رسانه‌ها در حالی فرارسیده که در رده‌بندی‌های جهانی، ایران در قعر جدول آزادی رسانه‌هاست، به دلیل «ایجاد محدودیت برای مطبوعات» و فیلترینگ اینترنت و شبکه‌های اجتماعی.
ایران همچنین یکی از «بزرگ‌ترین زندان‌های جهان» برای فعالان رسانه‌ای به شمار می‌رود، با ده‌ها روزنامه‌نگار و شهروند-خبرنگاری که در زندان به سر می‌برند یا با وثیقه آزادند و منتظر حکم نهایی‌شان؛

مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در دسامبر سال ۱۹۹۳ یعنی 27 سال پیش، روز سوم ماه مه، برابر با ۱۳ اردیبهشت‌ماه را «روز جهانی آزادی رسانه‌ها» نامید، به پیشنهاد یونسکو و به منظور ارتقاء آزادی رسانه‌ها در سراسر دنیا.
هدف سازمان ملل از این نامگذاری این بود که بر اهمیت آزادی مطبوعات در رشد دموکراسی در جوامع بشری تأکید کند و وظایف دولت‌ها را در رعایت اصل ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر به آن‌ها یادآوری کند.
بر پایه این اصل، همگان حق آزادی عقیده و بیان دارند:
«هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است و این حق شامل آزادی داشتن باور و عقیده‌ بدون [نگرانی] از مداخله [و مزاحمت]، و حق جست‌و‌جو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه‌ای، بدون ملاحظات مرزی است.»
با این حال، وضع آزادی مطبوعات در سراسر جهان رو به وخامت گذاشته است
آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل در پیامی به مناسبت روز جهانی آزادی رسانه‌ها، گفت که «رسیدن به دموکراسی بدون دسترسی به اطلاعات آزاد و شفاف امکان‌پذیر نیست».
آدری اَزوله، دبیرکل یونسکو، نیز رسانه آزاد را «سنگ بنای جوامع دموکراتیک» می‌داند و دسترسی به اطلاعات آزاد را زمینه‌ساز صلح و پیشرفت جهانی.


۱۳۹۸ بهمن ۱۳, یکشنبه

"مُعامله قرن"، لُقمه ای که در گلوی "نظام" گیر می کند


این که چه طرحی برای حل بُحران اسراییل – فلسطین روی میز قرار گرفته باشد، برای حاکمان ایران مساله ای فرعی به حساب می آید. آنها همانگونه مُخالف شدید طرح صُلح اُسلو در سال ۱۹۹۳ بودند که با طرح واشنگتن در سال ۲۰۲۰ که نُقطه مُقابل آن به شُمار می رود. علاقه آنها به گونه انحصاری مُتوجه تازه ماندن و ادامه خونریزی زخم بُحران یاد شده است؛ اشتیاقی فرو ننشستنی که علت رویکرد ناهمگون و پاندولی رژیم مُلاها به ابتکارها و طرحهای چیرگی بر این چالش را نیز توضیح می دهد.

هیچ فاکتور بین المللی مُفید تر و موثر تر از تنش دیرینه اسراییل - فلسطین به رژیم ولایت فقیه برای صُدور بُنیادگرایی، ایجاد گروه ها و دستجات جنگ سالار و مُداخله گری یاری نرسانده است. حاکمان ج.ا رنج و خون و آوارگی مردُم فلسطین را به سکوی پرش نُفوذ مُخرب خود در منطقه تبدیل کرده اند و همزمان در بُحران فاجعه بار آن، تضمین بقای شان را جُسته اند. رژیم ولایت فقیه همزمان، بر پُشت ضعیف و رنجور فلسطین یک رقابت ویرانگر را با طرفهای منطقه ای خود حمل می کند و از آن دستاویزی برای باجگیری سیاسی و بی ثبات سازی همسایگان ایران ساخته است.

از این رو شگفت آور نیست که بخش عمده ای از سیاست خارجی رژیم ولایت فقیه نزدیک به چهار دهه است که بر تلاش سیاسی - امنیتی برای شُعله ور نگه داشتن درگیری و ناآرامی در این نُقطه حساس از خاورمیانه تمرکُز یافته است. در این راستا، مُخالفت کُنونی حاکمان ایران با طرح رییس جمهور آمریکا که آن را "مُعامله قرن" می خواند، غیرمُنتظره نیست و ربطی به مضمون و درونمایه ابتکار وی ندارد. آنها هر تحوُلی در رابطه با بُحران مزبور، مُثبت یا منفی، را زمینی برای بازی قُدرت خویش می انگارند و گرد آن نان مسموم خود را به تنور می چسبانند.

همانگونه که پیداست، پرداخت به موضوع فلسطین به طور مُشخص، پوشش رژیم مُلاها برای پیشبُرد یک سیاست کُلی در منطقه خاورمیانه است؛ سیاستی که در کمرنگ کردن مساله فلسطین و به حاشیه راندن آن در جهان عرب نقشی کلیدی ایفا کرده است. رویکرد منطقه ای ج.ا نه تنها بستری برای نادیده گرفتن حُقوق مردُم فلسطین فراهم آورده، بلکه - همانطور که طرح آقای ترامپ نشان می دهد – آنها را در برابر تلاشهایی که برای حل بُحران به هزینه شان صورت می گیرد، آسیب پذیرتر کرده است.

این واقعیت آشکار امروز نیز همچون دیروز مانع گرفتن ژست دلسوزی برای مردُم فلسطین از جانب طراحان و عاملان به زیر کشیدن آنها نمی شود. برعکس، حاکمان ج.ا اینک بیش از هر زمان دیگری به مانور فریبکارانه در این میدان نیاز دارند. طرح کاخ سفید به گونه بهنگامی و در یکی از پُرتلاطُم ترین دورانهای سیاست منطقه ای مُلاها وارد مُعادلات خاورمیانه شده است. انقلاب عراق از یکطرف و خیزش مردُم لُبنان از طرف دیگر، خطهای پُررنگ و دُرُشتی بر نقشه خلافت شیعی آقای خامنه ای و همدستانش کشیده است و "اُم القُرا" در بهترین مسیر برای از دست دادن منافع کلان خود در جُغرافیای نُفوذ اش قرار دارد.

اگرچه "مُعامله" یکجانبه واشنگتُن با فلسطینیها فضای مُناسبی برای تحرُک بُنیادگرایی اسلامی، نیروهای مُخرب و دستجات نیابتی ایجاد می کند، با این همه بهره برداری از آن برای رژیم ریاکار ولایت فقیه که بین سندان و چکُش فشار از داخل و خارج روزگار سختی را می گذارند، بسیار دُشوار و مشروط به بازتاب بین المللی طرح کاخ سفید از یکسو و میزان پیشرفت یا توقُف آن از نظر اجرایی از سوی دیگر است.

آنچه که اما تعیین کننده است، مرزبندی قاطع مردُم ایران در باره ماجراجوییهای خارجی ج.ا است. جامعه در هر فُرصتی که به دست آورده، مُخالفتش را با صرف منابع کشور در راه تحقُق نقشه های حاکمیت در "غزه و لُبنان" فریاد زده است، اکثریت مردُم ایران دیگر نه امکان و نه توان پرداخت هزینه سیاست خارجی رژیم ولایت فقیه و زیست انگل وار آن در کالبُد بُحرانهای منطقه ای و بین المللی را دارند. خیزشهای آنان از جُمله رو به پایان دُشمنی با جهان خارج و دُشمن تراشی، همزیستی با همسایگان و به انتها رسیدن آشوب و بُحرانی دارد که گرداگرد کشور را در برگرفته و جامعه را در تاثیرات ویرانگر خود غرق کرده است.

منصور امان 

۱۳۹۸ دی ۲۹, یکشنبه

مدیران زن بیش ازباقی زنان در معرض آزار جنسی هستند

مطالعه جدیدی نشان می‌دهد که زنانی که سمت‌های مدیریتی دارند، بیش از سایر کارمندان زن با آزار جنسی روبه‌رو می‌شوند و این ممکن است باعث شود به آنان برچسب «دردساز» بزنند.

طبق گزارشی که مؤسسه سوئدی پژوهش‌های اجتماعی دانشگاه استکهلم ارائه داده است، با بررسی فضاهای کاری در آمریکا، سوئد و ژاپن، پژوهشگران به این نتیجه رسیده‌اند که زنانی که در موقعیت‌های مدیریتی هستند، بین ۳۰ تا ۱۰۰ درصد بیشتر از سایر زنان در محیط کار با آزار جنسی مواجه می‌شوند.
پژوهشگران گفته‌اند که این یافته‌ها مایه شگفتی‌شان شده است، چون انتظار داشته‌اند که کارمندان زنی که «قدرت کمتری» دارند، بیشتر با بدرفتاری جنسی روبه‌رو شوند.
جوآنا ریکنه، استاد تمام اقتصاد مؤسسه سوئدی پژوهش‌های اجتماعی، گفت: «اما به نتیجه عکس این رسیدیم. وقتی به آن فکر کنیم، می‌بینیم توجیه منطقی دارد: کسی که مسئول جایی است، احتمال بیشتری دارد که در معرض برخورد با گروه‌های جدیدی از مجرمان قرار بگیرد.»
«درون سازمان، هم زیردستان و هم مدیران بالادستی‌، ممکن است او را آزار دهند. وقتی از این زنان پرسیدیم که چه کسانی آنان را آزار داده‌اند، دیدیم بیشتر آزارها از جانب همین دو گروه بوده است.»
پژوهشگران متوجه شدند که زنانی که مسئولیت‌های بالاتر شغلی دارند، وقتی کارکنان زیردستشان بیشتر مرد باشند، مجبورند بدرفتاری‌های جنسی بیشتری را تحمل کنند.
اوله فولکه، دانشیار دانشگاه اوپسالای سوئد، گفت: «آزار جنسی، یعنی زنان برای پیشرفت شغلی هزینه بیشتری نسبت به مردان می‌پردازند؛ به‌ویژه در صنایع و کارخانه‌هایی که مردان ‌ حضور بیشتری در محیط کار دارند.»
«داده‌های به دست آمده از نظرسنجی‌های دیگری در آمریکا و ژاپن، نشان داد که نه تنها مدیران بیشتر از کارمندان مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند، بلکه عواقب بد حرفه‌ای و اجتماعی این آزارها نیز برای آن‌ها بیشتر هست. از جمله چنان عواقبی، این است که برچسب «دردسرساز» می‌خورند و فرصت‌های ارتقای شغلی و آموزشی را از دست می‌دهند.»
پژوهشگران مؤسسه سوئدی پژوهش‌های اجتماعی، همراه با دانشگاهیان آمریکایی و ژاپنی، پاسخ‌های شرکت‌کنندگان در سه نظرسنجی را تحلیل کردند تا فراوانی آزار جنسی را در سطوح مختلف ساختار سازمانی ارزیابی کنند.
در آن پژوهش‌ها، از زنان در مورد آزار جنسی و آزارگرانشان سؤال کردند. هم‌چنین از آنان خواستند تا از نحوه واکنش‌ خود به چنان رفتارهایی بگویند، و پیامدهای اجتماعی و حرفه‌ای آن بدرفتاری‌ها را نیز شرح دهند.
با آن که میزان برابری جنسیتی در محیط‌های کار و الگوهای جنسیتی در هریک از کشورهای آمریکا، ژاپن و سوئد، با یکدیگر متفاوت است، نتایج این پژوهش در این کشورها یکسان بود.

۱۳۹۸ دی ۱۷, سه‌شنبه

چرا خامنه‌ای دستور کشتار آبان را صادر کرد؟



مراسم چهلم جان‌باختگان اعتراضات آبان ۹۸ تحت حکومت نظامی اعلام نشده برگزار شد. یک روز پیش از پنجم دی نیروهای امنیتی کلیه مناطقی که در آن بیم از اعتراض و تجمع می‌رفت را مسدود کردند. اقدامی که رسانه‌ها نام آن را «اقتدار موتوری» گذاشتند.



با بازداشت تعدادی از اعضای خانواده جان‌باختگان اعتراضات از جمله خانواده‌های بختیاری و کریم بیگی، جمهوری اسلامی تلاش کرد تا جای ممکن از شکل گرفتن هر گونه تجمعی جلوگیری کند. اما جلوگیری از تجمع این بار تنها هدف حکومت نبود؛ بلکه به نظر می‌رسد هدف اصلی برای چنین تدابیر سنگین امنیتی، پیشگیری از خونریزی بیشتر بود.

به نظر می‌رسد ارائه آمار ۱۵۰۰ کشته در اعتراضات آبان و خبر دستور مستقیم علی خامنه‌ای برای سرکوب اعتراضات که در خبرگزاری رویترز منتشر شد؛ از یک سو و تأخیر چهل روزه سران ایران در ارائه آمار کشته‌شدگان از سوی دیگر، شوک عجیبی به هواداران جمهوری اسلامی وارد کرده است. از این رو جلوگیری از افزایش تجمعات و تلفات بیشتر در این شرایط یکی از دغدغه های جدی مسئولان جمهوری اسلامی پیش از پنجم دی بود.
ترس از فاصله مردم از نظام چنانچه از شواهد پیداست یکی از تبعات جدی اعتراضات آبان، عمیق‌تر شدن فاصله میان مردم و نظام جمهوری اسلامی است که توییتر فارسی علی خامنه‌ای نیز تلویحا به این واقعیت اذعان کرده است. در توئیتی منتشر شده در حساب کاربری رهبر جمهوری اسلامی سخنان وی در سال ۷۹ بازنشر شد که گفته بود «عامل درجه یک و عامل مباشر در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی انقطاع از مردم است. آنها با مردم کاری نداشتند. هیچ رابطه‌ای بین رهبری شوروی و مردم وجود نداشت؛ یعنی رهبری آنها، هیچ وقت نمی‌توانست روی مردم حساب باز کند.»

جمهوری اسلامی نیز که ابتدا با ۹۸ درصد مردم تأسیس شد؛ امروز به نظر نمی‌رسد حامیان زیادی داشته باشد. برخی هم معتقدند انتخابات پیش روی مجلس، محکی جدی برای سنجش مشروعیت آن است. مسئله‌ای که حامیان جمهوری اسلامی از حسن روحانی و علی مطهری تا مداحان بیت رهبری را به‌شدت نگران کرده است. اما ریشه این نگرانی کجاست و چرا قرائن نشان می‌دهد شخص آیت‌الله خامنه‌ای پشت کشتار خونین آبان ۹۸ قرار دارد.
خامنه‌ای؛ ترس از نابودی انقلاب
یکی از علل تصمیمات سرکوبگرانه در حکومت‌های خودکامه نگرانی از تداوم بقا است. موضوعی که ایران هم در دوره پهلوی دوم و در دوره جمهوری اسلامی آن را تجربه کرده است. بر پایه گزارش رویترز، آیت الله خامنه‌ای در هنگام تصمیم گیری برای مواجهه با اعتراضات بسیار مضطرب بوده و دستوری همراه با پرخاش صادر کرده است.

این واقعیت با گفته‌های یکی از نزدیکان به بیت رهبری هم پوشانی دارد. یکی از شواهد گزارش رویترز می‌تواند گفته‌های محمد خواجوی که رسانه‌ها وی را استاد و پژوهشگر حوزه می‌نامند، باشد. وی از قول علی خامنه‌ای در مجلس خبرگان نقل کرده «در سن ۸۰ سالگی از ۵ صبح تا ۱۰ شب در دفترم هستم. ۱۰ شب دلم می‌خواهد بخوابم اما از شدت گزارش‌هایی که از تمهید دشمن برای نابودی انقلاب به من می‌رسد بسیاری از شب‌ها تا اذان صبح قدم می‌زنم و نمی‌توانم بخوابم.» از این رو چنین احتمالی که رهبر جمهوری اسلامی از شدت اعتراضات مردم و بیم از تداوم آن، به‌ویژه با ملاحظه اعتراضات ضد جمهوری اسلامی در لبنان و عراق، مغلوب ترس شده و دستور سرکوب اعتراضات را صادر کرده چندان دور از ذهن نیست. اما خود این ترس ریشه در چه دارد؟
وخامت بیماری رهبر جمهوری اسلامی، یک فرضیه
هر چند که اطلاعات موثقی از وضعیت فعلی سلامت رهبر جمهوری اسلامی در دست نداریم؛ اما سرکوب خونین اخیر را می‌توان نشانه‌ای از وخامت حال آیت الله خامنه‌ای دانست. پیشتر اخبار غیر رسمی و تایید نشده‌ای درباره ابتلای علی خامنه‌ای به سرطان پروستات منتشر می‌شد؛ اما فقط خبر عمل جراحی پروستات وی منتشر شد. قرائن نشان می‌دهد رهبر فعلی جمهوری اسلامی همچون سلف خویش آیت الله خمینی و همچنین محمدرضا شاه دچار اضطراب ناشی از بحران جانشینی است.


گفته‌ می‌شود وی که مدتها است بخشی از اختیاراتش را به شکلی نانوشته به فرزندش مجتبی منتقل کرده، امیدوار است تا زمانی که در قید حیات است، پایه حکومت فرزندش را نیز محکم کند؛ اما بحران‌های سیاسی و اجتماعی این روند را به تأخیر انداخته. از این رو خامنه‌ای همواره در کابوس لاینحل ماندن بحران جانشینی بسر می‌برد. شرایطی که آیت الله خمینی نیز در آن قرار داشت.

بیماری آیت الله خمینی، بحران جانشینی و اعدام های سال ۶۷
شرایطی که امروز علی خامنه‌ای در آن بسر می‌برد، آیت الله خمینی نیز تجربه کرده بود. فرسایشی شدن جنگ، ورشکستگی کامل کشور و بیماری رهبر پیر از یک سو و اختلافات میان آیت الله منتظری قائم مقام رهبری با خمینی از سوی دیگر بحران جانشینی را به مرز حساسی رسانده بود.
علائم شدت یافته بیماری آیت الله خمینی خود را در ۱۳ خرداد ۶۷ با ظاهر شدن علائم درد شکم و خونریزی شدید روده بزرگ و کم خونی خود را نشان داد. یک ماه قبل از پذیرش قطعنامه و کمتر از دو ماه از صدور حکم اعدام‌های سال ۶۷ .
شواهد تاریخی نشان می‌دهد که آیت الله خمینی امیدی به بهبودی نداشت و نگران آینده میراثی بود که از خود بر جای گذاشته بود. فاطمه طباطبایی عروس وی در خاطراتش درباره بیماری پدرشوهرش نوشته است: «امام فرمودند: «خانم من فردا می روم بیمارستان برای جراحی».‏ خانم: برای چی؟ ‏ امام: «خوب دیگر، من می روم برای جراحی و بعد هم دیگر تمام می شود،‏‎ ‎‏من برنمی گردم»‏ خانم گفت: «نه بابا! این حرفها چیه! ان شاءالله به سلامتی برمی گردید.» ‏دیگر، آقا هیچی نگفتند. آمدیم ناهار خوردیم. علاوه بر حضرت امام و‏‎ ‎‏خانم، من و لیلی خانم بروجردی هم بودیم.‏ امام فرمودند: «من می خواستم یک مساله برای شما مطرح بکنم. من عمر‏‎ ‎‏خودم را کرده ام. دیگر هم مساله ای نیست، دارم فردا می روم بیمارستان، ولی‏‎ ‎‏ظاهرا این نهار آخری است که با هم می خوریم».‏ من گفتم: «نه، آقا این حرفها چیه!؟ یک مقدار جنبه شوخی گذاشتم روی‏ کار، گفتم: من هم ممکن است فردا نباشم. ممکن است عصری که می روم‏‎ ‎‏بیرون تصادفی پیش بیاید، بله همیشه احتمالات هست، من ممکن است تا شب‏‎ ‎‏نباشم. امام گفتند: «نه، شوخی نکن، من دارم جدی حرف می زنم».دیگر چیزی نگفتیم ولی در عین حال که خیلی ناراحت شده بودیم،‏‎ ‎‏می خواستیم قضیه را عادی جلوه بدهیم. ‏»

در این زمینه که شخص آیت الله خمینی درصدد بوده تا فرزندش را جانشین خویش کند؛ شواهد دقیقی وجود ندارد اما امروز شواهدی در دست است که احمد خمینی انگیزه زیادی برای کسب جایگاه پدر داشته. از هدایت پروژه برخورد با منتظری، دخالت در تصمیم گیری‌های مهم جمهوری اسلامی تا حتی انشای احکام پدر. از جمله این تصمیم گیری‌ها اعدام‌های سال ۶۷ است. موضوعی که با بحث بحران جانشینی و ترس از فروپاشی نظام پس از پذیرش قطعنامه آتش بس با عراق گره خورده است. شواهد نشان می‌دهد احمد خمینی مانع اصلی تلاش‌های منتظری برای متقاعد کردن خمینی برای صرف نظر کردن از ادامه اعدام‌ها بوده است.

استدلال‌های حکومتی برای اعدام‌های زندانیان ۶۷، شباهت زیادی با دلایل امروز برای سرکوب اعتراضات آبان دارد. آن زمان استدلال می‌کردند گروهی از زندانیان قصد شورش و فرار از زندان داشتند تا به مجاهدین حمله‌ور شده به مرزها بپیوندند.
امروز هم سخنگوی دولت و مشاور رئیس جمهور استدلالات مشابهی در علت سرکوب خونین آبان بکار برده‌اند. فرماندهان سپاه از جنگ جهانی و کربلای ۴ گفتند و حتی حسام‌الدین آشنا نام این سرکوب خونین را «مرصاد ۲» گذاشت.
شاه و دغدغه جانشینی
محمدرضا پهلوی نیز از جمله حاکمان ناکام در حل بحران جانشینی بود. امروز که شواهد تاریخی زیادی از آن دوره در دست است به‌راحتی می‌توان ارزیابی کرد که اگر وی توانسته بود بحران جانشینی را حل کند، شاید هیچ‌گاه انقلابی در ایران روی نمی‌داد. وی البته همچون خمینی و خامنه‌ای نیازی برای جا انداختن فرزندش به عنوان جانشین نداشت.
طبق سنت پادشاهی، فرزند ارشد جانشین می‌شد،؛ اما ولیعهد هنوز به سن قانونی نرسیده بود. شاه باید دست کم تا سال ۱۳۶۰ در قدرت باقی می‌ماند تا بتواند تاج و تخت خویش را به پسرش واگذار کند. اما ابتلا به بیماری لاعلاج و اطلاع وی در دوره‌ای که بحران کشور را فراگرفته بود، او را نیز به سمت تصمیماتی سوق داد که به فروپاشی نظام سلطنتی منجر شد. مستندات تاریخی نشان می‌دهد که شخص شاه دستور کشتار میدان ژاله را صادر کرده بود. به او نیز گزارش دادند که چریک‌های فلسطینی مسلح قصد تظاهرات دارند. همان‌طور که به خمینی و خامنه‌ای گزارش‌های دروغین دادند.
گرچه در خرداد ۶۸ جمهوری اسلامی توانست علیرغم مشکلات درونی از بحران جانشینی عبور کند، اما این عبور سرانجامش به انسداد امروز رسیده است. انسدادی که صدها کشته بر دست مردم به جای گذاشت و بحران و بیخوابی «رهبر» جمهوری اسلامی را در پی داشت و همچنان سرمنزل بعدی آن ناپیداشت.

محمدرضا سرداری/ منبع: سایت زیتون

۱۳۹۸ دی ۱۴, شنبه

آمریکا قاسم سلیمانی را در عراق کشت

قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، کشته شد. خبری که بعد از شوک کشتار آبان ۹۸ بار دیگر مردم ایران را در صبحگاه ۱۳ دی با ناباوی و بهت روبررو کرد.
سلیمانی که گویی برای مشورت دادن به نیروهای تحت نفوذ جمهوری اسلامی در مورد اتفاقات اخیر عراق، به این کشور رفته بود در یک حمله هوایی در فرودگاه بغداد کشته شد و حالا جسدش در حال انتقال به ایران است.
در این حمله که به کاروان خودرو حامل سلیمانی و فرماندهان گروه حشدالشعبی انجام شد، علاوه بر سلیمانی ابومهدی المهندس، معاون رهبر حشد الشعبی و محمدرضا الجابری، مدیر روابط عمومی این گروه هم کشته شدند.

از انکار تا تایید و تهدید
واکنش اولیه مقامات ایران و خبرگزاری‌های داخلی انکار و شوک بود، اما دیری نپایید که بالاخره خبر منتشر شد و صدا و سیمای ایران خبرگزاری فارس و تسنیم نزدیک به سپاه پاسداران هم آن را تایید کردند.

پنتاگون، وزارت دفاع آمریکا خبر را تایید کرد و اعلام کرد که دستور حمله توسط شخص دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا صادر شده است.

در اولین واکنش‌ها رهبر جمهوری اسلامی پیام تسلیتی فرستاد و گفت که :«انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثه‌ی دیشب آلودند.»
در ادامه همه مقامات لشکری و کشوری از حسن روحانی گرفته تا وزیر دفاع و ظریف و نمایندگان مجلس، فراکسیون امید و محمد خاتمی هم به این اتفاق واکنش نشان داده و آن را محکوم کردند و به آمریکا را انتقام سختی را وعده دادند.

آیت‌الله علی سیستانی، مرجع‌تقلید حوزه‌نجف هم در واکنش به این اتفاق اعلام کرده که «حوادث شتاب گرفته و بحران‌­ها تشدید می­‌شود و عراق با خطرناک‌ترین شرایط روبه‌رواست.»
این مرجع‌تقلید «از همه طرف‌­ها» خواسته با خویشتن‌داری و خردمندی رفتار کنند.

در ایران سه روز عزای عمومی اعلام شد، همه کنسرت‌ها و مسابقات ورزشی لغو شد و اماکن دستور تعطیلی همه شیرینی‌فروشی‌ها را صادر کرد.

در امریکا نانسی پلوسی رییس مجلس نمایندگان در واکنشی به این اتفاق گفت که کشتار سلیمانی و این حمله ریسک تشدید خشونت را بالا برده و تاکید کرد که این حمله بدون اجازه و مشورت با کنگره صورت گرفته و دولت ترامپ باید بلافاصله به کنگره در این رابطه و برنامه‌های آتی خود از جمله افزایش نیروهای نظامی در منطقه گزارش دهد.

مایک پمپیو هم فیلمی از شادی مردم عراق در خیابان ها منتشر کرد و در توییت‌اش نوشت که شادمانی مردم عراق از مرگ سلیمانی است.

حالا در ایران شورای امنیت این کشور جلسه‌ای با ریاست رهبر جمهوری اسلامی تشکیل داده تا درباره حرکت بعدی ایران و «انتقام سخت» احتمالی تصمیم‌گیری شود.

سلیمانی که بود؟

سلیمانی، سپاهی ۶۳ ساله از نسل اول فرماندهان سپاه ایران بود که در سال‌های اخیر به شکل معنی‌داری از سایر همقطاران خود پیشی گرفته بود و تبدیل به چهره شناخته شده جهانی و نماد چهره نظامی ایران  در منطقه شد. تا جایی که گروهی او را بعد رهبر جمهوری اسلامی مرد شماه دو ایران می‌دانستند.

از زمان پیوستن‌اش به سپاه دو سال بعد از انقلاب ایران تا امروز که با خبر مرگ این فرمانده سپاه آغاز شد او تقریبا در همه جنگ‌های مستقیم و نیابتی ایران حضور داست از سوسنگرد در جنگ ایران و عراق گرفته تا جنگ‌های نیابتی ایران در عراق، سوریه و یمن و در جبهه‌های جنگ ائتلافی علیه داعش.
سلیمانی اصالتا کرمانی بود از این رو کارش را در کرمان شروع کرد.

اما جایگاهی که سلیمانی را به چهره‌ای کاریزماتیک و همزمان «عرفانی» برای بعضی از هوادارانش بدل کرد، کارهای او در قامت فرمانده سپاه قدس بود که از سال ۷۶ رهبری آن را به عهد گرفته بود. جنگ سوریه به طور اخص و سیاست‌های ماجراجویانه ایران در اعماق استراتژیکش، از عراق گرفته تا یمن و لبنان و غزه، به طور اعم، سلیمانی را بر سر زبان ها انداخت. در تمامی این جبهه‌ها او بود که حرف اول را می‌زد و تلویحا وزیر امور خارجه ایران لااقل در منطقه نام گرفت.

در دورهای اخیر انتخابات ریاست جمهوری سلیمانی همیشه به عنوان یکی از گزینه‌های بالقوه مطرح بود اما او خود ضمن حمایت تلویحی از بعضی از کاندیداها مانند باقر قالیباف همواره تاکید داشت که قصد رییس‌جمهور شدن ندارد و خود را «سرباز صفر ولایت» می‌خواند.

همزمان اما رهبر جمهوری اسلامی که همیشه توجه خاصی به این فرمانده سپاه داشت به او عنوان «ذوالفقار» و بالاترین درجه نظامی در جمهوری اسلامی را داد و او را «شهید زنده» نامید.

حال کشته شدن این فرمانده نظامی که دیگر آوازه‌اش از حد یک فرمانده معمولی فراتر رفته بود و به مدد رسانه‌های داخلی و فعالیت‌های «فرهنگی» رسانه‌های وابسته به سپاه به بازی‌های کامپیوتری هم راه یافته بود، تبدیل به یکی از ترندهای اول خبری دنیا شده است.

هواداران ایرانی این فرمانده سپاه اغلب با تاسی از رهبر جمهوری اسلایم با هشتگ انتقام سخت از مرگ او اظهار تاسف می‌کنند و انتقامی سخت را وعده می‎دهند. در این میان تندروها فعالانی که از این اتفاق اظهار شادمانی کرده اند را تهدید می‌کنند.

از طرف دیگر مخالفان این سردار سپاه از مرگ او اظهار شادمانی می‌کنند و او را بخشی از بدنه سرکوبگری می‌دانند که در داخل ایران مردم را در خیابان‌ها می‌کشد.

گروهی هم در این میان نگران بروز جنگ میان ایران و امریکا هستند که به نظر می‌رسد با کشتن این فرمانده سپاه هسایه آن از هر زمان دیگری نزدیک‎تر است.

کاربران توییتر در دنیا اما احتمال وقوع جنگ جهانی سوم را با این اتفاق اخیر دور از ذهن نمی‌‌دانند و نگران آنند و از این رو هشتگ #WWIII تبدیل به ترند اول جهانی شده است. هشتگ‌های #Soleimani و #Iran و #Trump هم در رده‌های بعدی هستند.

آیا خاورمیانه با کشته شدن سلیمانی در آستانه جنگی اجتناب‌ناپذیر است؟

کشته شدن شوک‌آور قاسم سلیمانی که در ۲۰ سال گذشته فرمانده گروه قدرتمند نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، تأثیر بسزایی در سیاست آمریکا، عراق و ایران خواهد داشت.

مردی که پیش از انقلاب بهمن ۵۷ به عنوان بنا مشغول به کار بود، و سپس به عنوان پیمانکار در بخش آب فعال بود، در دوران جنگ ایران و عراق شجاعت خود را نشان داد و تبدیل به یکی از رعب‌آورترین فرماندهان ایران در نیم قرن گذشته شد.

در سال ۲۰۰۵ میلادی، رهبر جمهوری اسلامی آیت‌الله علی خامنه‌ای، از او با عنوان «شهید زنده» یاد کرد و سلیمانی با عنوان فردی شناخته شد که مغز متفکر بسیاری از پیروزی‌های رزمی مهم ایران و متحدانش در عراق، سوریه و نقاط دیگر بود.

در ایران سلیمانی چهره‌ای مانند یک ابرقهرمان به خود گرفت و به عنوان مهم‌ترین هدف نیروهای آمریکایی در عراق برشمرده می‌شد. کشته شدن او موجب خواهد شد که سیاست عراق به شدت پیچیده شود. شبه‌نظامیان شیعه برای انتقام‌گیری کشته شدنِ او و ابومهندس المهدی بدون شک حملات بیشتری را علیه نیروهای آمریکایی انجام خواهند داد. شهروندان عراقی و سیاستمداران آن کشور به پارلمان فشار خواهند آورد تا درباره درخواست خروج نیروهای آمریکایی از آن کشور قانونی را تصویب کند.

حتی آیت الله سیستانی و مقتدی صدر، دو رهبر شیعه در عراق که با دخالت‌های ایران در عراق همذات‌پنداری نمی‌کنند، هم حال برای محکوم کردن آنچه رخ داده تحت فشار خواهند بود. نخست وزیر موقت عادل عبدالمهدی به احتمال زیاد با شخصی نزدیک‌تر به ایران جایگزین خواهد شد. خواستگاه معترضان عراقی که منتقد فساد و خواستار خدمات رفاهی بیشتر بودند، حال تحت الشعاع پیامدهای ترور سلیمانی و رقابت‌های ایران و آمریکا در عراق قرار خواهد گرفت.

ایالات متحده بدون شک در این عملیات نظامی موفق شده است اما پیامدهای سیاسی این رخ داد آنچنان وضعیت روشنی را در پیش نمی‌گذارد. سؤالات بسیاری حال وجود دارد؛ اینکه آمریکا چگونه با جمعیت خشمگین روبه‌رو می‌شود؟ چگونه به حملات به نیروها، نهادها و منافعش در سراسر جهان اسلام واکنش نشان می‌دهد؟

آیا دولت ترامپ مجبور به فرستادن نیروهای بیشتر به منطقه در سالی که انتخابات برگزار می‌شود خواهد شد؟ با محدود کردن ارزیابی در زمینه پیچیدگی‌های سیاست در عراق به دخالت‌های ایران، آمریکایی‌ها اشتباه محاسباتی فاحشی کرده‌اند. آنها شاید به صورت فیزیکی چند تن از دشمنان آمریکا را از صحنه خارج کرده‌اند اما در سینی نقره‌ای یک پیروزی بزرگ به ایران در عراق تقدیم کردند.

کشتن قاسم سلیمانی بدون شک پیامدهایی نیز برای ایران خواهد داشت. فقدان مردی که چنین اطلاعات عمیقی درباره امور نظامی منطقه، و همچنین رابطه‌ای نزدیک با بسیاری از جنگجویان در ایران، عراق و سوریه داشته، ساده نخواهد بود.

حکومت ایران جایگاهی برای شهادت سلیمانی ایجاد خواهد کرد که از زمان مرگ آیت‌الله خمینی دیده نشده است. بسیاری از اینکه سلیمانی از جمله ۲۴ فرمانده سپاه بود که به محمد خاتمی، رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب در سال ۱۹۹۹ نامه تهدیدآمیز (برای سرکوب شدیدتر وقایع کوی دانشگاه) نوشت، چشم‌پوشی خواهند کرد.

مرگ او همچنین خبر سرکوب خشونت‌بار در تظاهرات آبان ۹۸ را به گوشه‌‌ای خواهد راند. همچنین رژیم ایران حال در به دنبال اهداف حداکثری در عراق خواهد بود. با این رویکرد که «انتقام وعده‌ای غذایی است که بهتر است سرد روزی میز گذاشته شود»، رژیم تصمیم خواهد گرفت که چگونه به مرگ سلیمانی واکنش نشان دهد.

آیا همه این به معنی این است که ما در آستانه یک جنگ اجتناب‌ناپذیر قرار داریم؟ الزاماً خیر. اقدامات واکنشی فزاینده برای جنگ در خاورمیانه آخرین چیزی است که دولت ترامپ می‌خواهد در سال انتخابات رخ دهد. دشمنان ایرانی آنها هم عاقل‌تر از این هستند و می‌دانند که نمی‌توانند جنگی را با خزانه خالی و جمعیتی که با حکومت بیگانه شده، به راه بیندازند.

در همین حال آنها نمی‌خواهند پیروزی سیاسی خود در عراق را قربانی مرثیه‌سرایی برای «شهادت سلیمانی» کنند. به بیان دیگر حرارت منطقه خاورمیانه به شدت افزایش یافته است اما این نتیجه‌ای محتوم نیست که انفجاری عظیم در این منطقه می‌تواند رخ دهد.

۱۳۹۸ دی ۱۳, جمعه

تورم تک‌رقمی، رویای دور

درحالی که متوسط رفاه ۹۰٪ جمعیت جهان با رشد 28 درصدی مواجه بوده است، شاید بتوان سال‌های دهه ۹۰ را از پر فراز و نشیب‌ترین سال‌های بعد از انقلاب ۵۷ نام‌گذاری کرد. تحریم‌های گسترده علیه ایران، دو جهش ارزی و کاهش ۹۴ درصدی ارزش ریال، در کنار تورم چند ده درصدی طی دو مقطع زمانی، سبب شده است که قدرت خرید خانوار ایرانی افت شدیدی پیدا کند. برای اینکه درک درستی از کاهش قدرت خرید خانوار ایرانی در اثر تورم و تحریم‌ها داشته باشیم، به اعداد مراجعه می‌کنیم.

در سال ۹۰ میزان صادرات نفت ایران در حدود ۱۱۸ میلیارد دلار بوده است. این میزان در سال آتی احتمالاً رقمی در حدود ۸ تا ۱۰ میلیارد دلار است (برآورد صادرات روزانه ۵۰۰ هزار بشکه). به زبان دیگر درآمدهای ناشی از صادرات نفت طی ۸ سال در حدود ۱۱۰ میلیارد دلار کاهش داشته است. اگر این کاهش ۱۱۰ میلیارد دلاری درآمد نفت را بر جمعیت ۸۰ میلیون نفری ایران تقسیم کنیم، به عددی سرانه در حدود ۱۳۵۷ دلار می‌رسیم. با فرض بعد ۴ نفری خانوار، درآمد هر خانوار ایرانی از نفت به‌طور میانگین در حدود ۵۵۰۰ دلار کاهش پیدا کرد. با فرض قیمت 13 هزار تومان برای هر دلار، به‌طور میانگین درآمد هر خانوار ماهانه در حدود 6 میلیون تومان و سالانه در حدود ۷۲ میلیون تومان کاهش پیدا کرده است.

این محاسبات ساده که در قسمت بالا آورده شده، نشان می‌دهد کاهش ارزش پول ملی و تورم طی این سال‌ها چه مشکلاتی را برای مردم ایران به وجود آورده است و این بلای خانمان‌سوز تورم است که سبب مشکلات شدید برای قشر ضعیف جامعه شده است.

روند تورم در سال‌های دهه ۹۰:

همان‌طور که در قسمت قبل نیز اشاره کردم، سال‌های دهه ۹۰ کشور با دو شوک تورمی سنگین روبه‌رو شد. تحریم‌های آمریکا و سازمان ملل در سال 90 سبب شد که سه سال متوالی نرخ تورم بالای 20 درصد باقی بماند. از همین رو تورم سال‌های 90 تا 92 به ترتیب 26.4 درصد، 28.6 درصد و 32.1 درصد محاسبه شد. بعد از روی کار آمدن دولت روحانی، تورم در کشور تحت تأثیر فضای برجام و خوش‌بینی سیاسی نسبت به آینده ایران و سیاست‌های پولی تیم اقتصادی دولت اول روحانی، به‌سرعت کاهش پیدا کرد به نحوی که تورم در سال 93 عدد 14.8 درصد را ثبت کرد و تنها دو سال بعد از روی کار آمدن دولت روحانی، تورم به عدد 11.3 درصد رسید. در سال 95 رویای شیرین تورم تک‌رقمی به واقعیت تبدیل شد و ثبت تورم 6.8 درصدی در آن سال، نوید بازگشت ثبات به اقتصاد کشور داد. اما از آنجایی که این کاهش تورم ناشی از سیاست‌های شدیداً انقباضی بانک مرکزی و افزایش نرخ سود بانکی به دست آمده بود، به‌سرعت از هم پاشیده شد؛ به نحوی که در سال 96 تورم به 8.1 درصد و در سال 97 تورم به 26.6 درصد رسید. پیش‌بینی می‌شود تورم در سال 98 در حدود 40 درصد باقی بماند.(مرکز آمار ایران)

چرا تورم کم نمی‌شود؟

باید تاکید کرد که تورم یک متغیر پولی‌ و وابسته به رشد نقدینگی است، پرسش اصلی این است که چرا طی 40 سال گذشته همواره نرخ تورم و رشد نقدینگی بالا مانده است؟ پاسخ به این سئوال دلایل فراوانی دارد ولی می‌توان به‌صورت اجمالی عدم کاهش تورم را در سه عامل زیر جست.

1- یارانه پنهان:

برای آنکه درک بهتری از اثر یارانه پنهان بر تورم داشته باشید، فنری را تصور کنید که همواره فشرده است. این فنر فشرده‌شده هر زمانی که با یک تکانه بیرونی همراه شود، از حالت فشرده خارج و به سمت بیرون پرتاب می‌شود. سرکوب قیمت انرژی و دلار توسط دولت - تحت عنوان یارانه پنهان، یکی از عوامل اصلی تورم در ایران است. در واقع همانطور که نمی‌توان فنر را تا بی نهایت فشرده نگه داشت، قیمت‌ها نیز در بلندمدت به سمت ارزش واقعی خود حرکت خواند کرد. پس سرکوب قیمتی توسط دولت با هل دادن تورم به آینده، شرایط را در کشور بیث‌بات جلوه می‌دهد. می‌توان گفت در کشوری که قیمت‌ها دولتی باشد، مردم هر لحظه انتظار یک جهش قیمتی را خواهند کشید. جهش قیمت بنزین، دلار و سایر حامل‌های انرژی را می‌توان به عنوان شاهد این مدعا بیان کرد. در واقع این سرکوب قیمتی سبب شده است همواره انتظارات مردم (همچون فنر فشرده شده) نسبت به تورم بالا باقی بماند. به‌نوعی یارانه پنهان سبب افزایش تورم شده است، که در نتیجه آن همواره نرخ سود بانکی و تامین مالی در اقتصاد ایران بالا مانده است. برای فهم بهتر می‌توان سرکوب قیمت ارز را مثال زد. پاییز ۹۶ در شرایطی که قیمت دلار در حدود ۳۸۰۰ تومان بود و دولت با تزریق شدید دلار قصد تثبیت قیمت را در کانال ۳ هزار تومان داشت، بانک مرکزی به‌محض کاهش نرخ سود بانکی، با مشکل افزایش شدید تقاضا روبه‌رو شد و قیمت دلار به صورت جهشی بالا رفت. افزایش قیمت بنزین در سال جاری نیز مثال دیگری از شرایط عدم ثبات در اقتصاد کلان را به رخ کشید.  

2- نرخ بالای بهره بانکی:

یکی دیگر از دلایل اصلی تورم را می‌توان نرخ بالای سود بانکی و تراز نبودن سیستم بانکی دانست (هرچند نرخ بالای سود بانکی نیز می‌تواند معلول یارانه پنهان باشد). بانک‌هایی که با نرخ بالا به سپرده‌های مردم سود پرداخت می‌کنند، باید در ازای آن، تسهیلاتی با نرخ مشخص به صاحبین کسب‌وکار بدهد. از این رو با توجه به اینکه وضعیت اقتصادی در شرایط رکود قرار دارد، بسیاری از تولیدکنندگان توانایی بازپرداخت اقساط خود را ندارد. از این رو وام‌ها نکول شده و تراز بانک‌ها نامیزان می‌شود. این عامل سبب می‌شود بانک‌ها به استقراض از بانک مرکزی رو آورده و رشد نقدینگی از همین جهت افزایش پیدا ‌کند.

3- کسری شدید بودجه دولت:

از دیگر دلایل اصلی تورم در ایران را می‌توان ناترازی بودجه عنوان کرد. دولت ایران به دلیل عدم انضباط مالی عمدتاً با مشکل ناترازی بودجه مواجه بوده است. دولت نیز برای رفع این مشکل عمدتاً راهکار ساده‌ترِ استقراض از بانک‌ها و یا بانک مرکزی را انتخاب کرده است. حتی در صورتی که دولت به سراغ بانک مرکزی نیز نرود، استقراض از بانک‌هایی که هم‌اکنون با نرخ بالای تامین منابع مواجه هستند، کار سختی است و می‌تواند به تعمیق بحران بانکی منجر شود. یکی از راهکارهای تراز کردن بودجه دولت، آزادسازی قیمت‌ انرژی و چاپ اوراق است. دولت با چاپ اوراق می‌تواند انضباط مالی را تمرین کند.

تورم در سال آتی چه میزان است؟

با توجه به تمام نکات گفته شده به نظر می‌رسد با افزایش قیمت دلار و بنزین در سال 98، عمده فشار تورمی مورد انتظار تخلیه شده است. از این رو با در نظر گرفتن تورم حدودا ۴۰ درصد برای سال ۹۸، پیش‌بینی می‌شود نرخ تورم در سال 99 کمتر از این رقم و حتی کمتر از 30 درصد باقی بماند. کاهش تورم از 40 درصد در سال 98 به 30 درصد در سال 99 شاید برای رئیس جمهوری ایران امری خوشحال‌ کننده باشد، اما باید بدانیم تورم 30 درصدی یکی از بالاترین آمار تورم‌ بین کشورهای جهان است.

لازم به ذکر است عده‌ای از تحلیل‌گران کسری بودجه دولت ایران را عامل تورم فزاینده در سال آتی می‌دانند؛ اما باید گفت با توجه به افزایش شدید نقدینگی در کشور (حدود 2100 میلیارد تومان تا پایان امسال و 2500 میلیارد تومان تا پایان سال آتی) میزان کل کسری بودجه دولت در ایران نسبت به نقدینگی نسبت چشمگیری ندارد و بعید است منجر به تورمی بیش از سال کنونی منجر شود. از این رو دستاورد واقعی را باید زمانی جشن بگیریم که تورم پایدار زیر ۱۰ درصد در ایران شکل گرفته باشد. 

رسیدن به تورم زیر 20 درصدی جای خوشحالی ندارد.

علیرضا صلواتی

۱۳۹۸ دی ۱۱, چهارشنبه

واکسنی که می تواند یک انقلاب ایجاد کند

یک واکسن که به منظور پیشگیری از زوال عقل ساخته شده، پس از نتایج مثبتی که بر روی موش‌ها داشته، بر روی انسان نیز آزمایش خواهد شد.

به گفته پژوهشگران، چنانچه این واکسن به شکل بی‌خطری برای انسان‌ها هم نتیجه بخش باشد، در طول یک دهه می‌تواند در دسترس همگانی قرار گیرد.

این رویداد، که خبر آن ابتدا در نشریه «درمان و پژوهش بر روی آلزایمر» منتشر شد، 20 سال پژوهش که از سوی دولت آمریکا حمایت شده و بخش اعظم آن در استرالیا انجام گرفته را پشت سر خود دارد.  

گفته می‌شود این واکسن که ترکیبی از دو داروی مختلف است، از طریق هدف‌گیری و سپس حذف پلاک مغز و گِره‌های نانوفیبری کار می‌کند که عامل کاهش درک و ضعف حافظه هستند.

پژوهشگران می‌گویند که این واکسن همچنین به طور بالقوه می‌تواند برای پیشگیری از آلزایمر در افرادی که مستعد ابتلا به آن هستند نیز مورد استفاده قرار گیرد.  

بر پایه گزارش‌ها، این واکسن در نوع خود بی‌نظیر است، چرا که اغلب داروهایی که تا به حال به دست آمده‌اند، بیشتر باعث کاهش علائم بیماری می‌شوند تا اینکه به طور مشخص عوامل مشکل ساز برای مغز را هدف قرار دهند.


آزمایش خون جدید: آلزایمر را قبل از بروز علایم تشخیص می‌دهد
بخش عمده پژوهش بر روی این واکسن در دانشگاه «فلیندرز» واقع در آدیلاید استرالیا انجام شده است. یک متخصص درون‌ریزشناس در این دانشگاه، پروفسور نیکلای پتروفسکی، گفت: «این واکسن می‌تواند یک انقلاب ایجاد کند. اگرچه همین فردا در دسترس نخواهد بود اما گام شگفت‌انگیزی است که در مسیری درست برداشته شده است.»

وی در گفت‌و‌گو با روزنامه «دیلی تلگراف» استرالیا افزود: «این آغاز سفر نیست، بلکه پایان آن است.»

این متخصص در ادامه ابراز امیدواری کرد که آزمایش این واکسن روی انسان در حدود 20 ماه دیگر آغاز شود.

با این حال ممکن است دلیلی برای احتیاط وجود داشته باشد، چرا که تا کنون چندین داروی امیدبخش که گفته می‌شد اثر مثبتی بر روی زوال عقل دارند، در آزمایش‌های پزشکی مردود شدند.  

گورهای اطراف حرم خمینی؛ تن‌فروشی برای یک ساندویچ فلافل

زمستان 1395 روزنامه شهروند، گزارشی از پدیده گورخوابی افراد بی‌خانمان در قبرهای تازه‌کنده شده در شهریار منتشر کرد که انعکاس گسترده‌ای یافت و حتی حسن روحانی هم - که در آن زمان برای انتخابات دور دوم ریاست ‌جمهوری‌اش آماده می‌شد، آن را «اتفاقی تلخ» خواند.

گورستان نصیرآباد شهریار در فاصله کوتاهی از بهشت‌زهرا و حرم آیت‌الله خمینی قرار گرفته است. پس از انتشار این گزارش، نیروی انتظامی و ماموران شهرداری این گورستان را از افراد بی‌خانمان تخلیه کردند. 

بر اساس گزارش‌هایی که رسانه‌های ایران منتشر کردند، ماموران شهرداری و پلیس برای انتقال این گورخواب‌ها به خشونت متوسل شدند. پس از حذف فیزیکی مسئله گورخوابی، بخش کوچکی از این افراد به کمپ‌ها و گرمخانه‌های تهران منتقل شدند و مابقی خانواده‌های گورخواب به نیزارهای اطراف گورستان پناه بردند و در آن‌جا ساکن شدند.

حال 3 سال پس از انتشار این گزارش و سرنوشت تلخ گورخواب‌های شهریار، وبسایت رکنا از پدیده تن‌فروشی و گورخوابی در بهشت‌زهرا و گورهای تازه‌کنده شده اطراف قبر رهبر جمهوری اسلامی خبر داده است.

گورخوابی و تن‌فروشی برای یک ساندویچ

سکونت افراد بی‌خانمان و فقرا در اطراف مجموعه مجلل حرم آیت‌الله خمینی پدیده جدیدی نیست. در دو دهه گذشته گزارش‌های متعددی از افرادی که شب‌ها در جستجوی سرپناه به ساختمان‌های این مجموعه پناه می‌برند و برخورد پلیس و ماموران حراست با آن‌ها منتشر شده است.

قبر آیت‌الله خمینی و فرزندش در گوشه جنوب غربی بهشت‌زهرای تهران واقع شده است و مشتمل بر چندین مجموعه ساختمانی، کتابخانه، گنبد و بارگاه است. مدیریت این مجموعه با «دفتر حفظ و نشر آثار امام خمینی» است که ریاست آن را حسن خمینی، نوه رهبر جمهوری اسلامی، برعهده دارد و دارای ردیف بودجه مستقل سالیانه است.

حالا گزارش شده است که تعداد افرادی که برای گذران شب به بارگاه رهبر درگذشته جمهوری اسلامی مراجعه می‌کنند افزایش یافته و «برخی از آنها در چادرهای مسافرتی سکونت دارند و برخی دیگر با یک زیرانداز زیر آفتاب گیرها یا همان آلاچیق های آهنی زندگی می کنند.»


۲۰ میلیون حاشیه‌نشین؛ نیروی بالقوه شورش‌های کور اجتماعی
یکی از زنانی که در این گزارش با آن‌ها مصاحبه شده، اعلام کرده‌ که به دلیل فقر و به بهای یک ساندویچ فلافل حاضر به تن‌فروشی در درون گورهای اطراف این بارگاه است: «بعد از دو روز دل ضعفه و گرسنگی مجبور شدم تن به خواسته 3 مرد بدهم. اصلا شده که دو روز دل‌ضعفه داشته باشی و خودت را فقط با آب سیر کنی؟ هیچ وقت فکر نمی‌کردم برای یک ساندویچ فلافل، شب تاریک داخل قبرها تن به خواسته‌های شوم سه مرد بدهم. اینجا که باشی آدم‌های عجیب و غریب زیاد می‌بینی .بعضی‌ مردها در قبر هم به خواسته‌هایشان می‌رسند.»

در روزهای بارانی و برفی که امکان خوابیدن در گورها وجود ندارد، این افراد از ترس ماموران حراست مجبور می‌شوند یا به پارک‌های جنوب‌شهر تهران پناه ببرند و یا شب را در راهروهای مجاور توالت‌های مجموعه حرم رهبر جمهوری اسلامی سرکنند. 

این زن بی‌خانمان به رکنا گفته است: «زمانی که هوا سرد می‌شود به راهروهای کنار توالت پناه می‌بریم. بهترین جا زیرپله‌هاست. زیرپله‌ها باد کمتر در تن‌مان می‌پیچد باران هم روی سرمان نمی‌ریزد. یک صبح از خواب بیدار شدیم و دیدیم، یک پسر 32-33 ساله از سرما یخ زده است.»  

در این گزارش به وضعیت دشوار این افراد در روزهایی که «برنامه‌های خاص» در حال برگزاری است اشاره شده است. 

حضور در مدفن آیت‌الله خمینی از برنامه‌هایی است که رهبر فعلی جمهوری اسلامی، مقامات ارشد نظام و مهمانان خارجی چند نوبت در سال در آن شرکت می‌کنند. برای این دیدارها معمولا از روز قبل، مجموعه ساختمان‌های مدفن آیت‌الله خمینی و بخش‌هایی از گورستان بهشت‌زهرا قرق می‌شود و افراد فقیر و بی‌خانمان از آن‌جا رانده می‌شوند.

رکنا به نقل از این زن آورده است: «گاهی اوقات به‌ خاطر دلایلی نمی‌گذارند اینجا بمانیم. خیلی زرنگ باشیم، در گوشه و کنار پنهان می‌شویم و شب‌ها به راهروهای کنار توالت‌ها پناه می‌بریم. بعضی که زرنگ نیستند مجبور می‌شوند از پول کارت متروی خود کم کنند و به پارک‌های شهر پناه ببرند. اما پارک‌ها برای زن‌ها زیاد امن نیست. اینجا یک جورایی مثل محله خودمان شده و همدیگر را می‌شناسیم و اگر مشکلی پیش بیاید، هستند کسانی که به ما کمک کنند. اینجا خانه‌ ماست.»

۱۳۹۸ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

حل بحرانهای کشور تنها با گذر از جمهوری اسلامی ممکن است‎


بیانیه اتحاد برای دمکراسی؛


حاصل چهل سال حکومت جمهوری اسلامی به مثابه یک نظام ایدئولوژیک، سرکوبگر و ضد حقوق بشر، جزجنگ، سرکوب دگراندیشان، تبعیض های جنسیتی، اتنیکی وعقیدتی، زندان، شکنجه، اعدام، تبعید، دشمن تراشی، ترور درداخل و خارج کشور، حمایت ازتروریسم بین المللی، فساد، تخریب گسترده محیط زیست و ... نبوده است. کشورما طی این چهل سال بدلیل سیاست خارجی خصمانه با جهان غرب و کشورهای منطقه، فرصت های تاریخی زیادی را از دست داده وصدها میلیارد دلاربه اقتصاد کشورزیان وارد آمده است.

فساد نهادینه شده درنظام درتمام تاروپود اقتصاد کشور آنچنان رخنه کرده است، که کشوردیگر توسط نهادهای دولتی کنترل و هدایت نشده، بلکه این باندهای مافیایی هستند که قدرت سیاسی و اقتصادی را درچنگ خود گرفته و سیاست می کنند. تمامی جناحهای رژیم، اعم از اصولگرا، اصلاح طلب و معتدل و در راس آن بیت سید علی خامنه ای در این نابسامانی ها وغارت و چپاول ثروت کشورهم سو و هم کاسه هستند. زیان و خسران عملکرد حکومت جمهوری اسلامی در این مدت بمراتب ازهردولت اشغالگری بیشتر بوده است.

قدرت سیاسی واقتصادی درجمهوری اسلامی در دست بیت رهبری، سپاه و ارگان های امنیتی، در دست تعداد اندکی از سران نظام واطرافیان شان متمرکز شده است. آنها با پایمالی آزادی های اجتماعی و سیاسی، سرکوب همه سازمانها و احزاب دگراندیش و نیز با نمایش ها و تمهید های انتخاباتی، قدرت سیاسی را قبضه کرده اند. دربخش اقتصاد ازهمان شروع کار با مصادره اموال و واحدهای اقتصادی بخش خصوصی و سوء استفاده از درآمدهای میلیاردی نفت، ازفعالیت و گسترش بخش خصوصی مستقل جلوگیری کرده اند، تا جائیکه بیش از 80% اقتصاد کشور تحت مالکیت و کنترل دولت و نهادهای وابسته به حاکمیت قرارگرفت. چنین تمرکز گسترده اقتصادی و فساد فراگیر، کشورمان را ازبهره گیری از نیروهای کارآفرین، آینده ساز و صنعتگر محروم کرده است.

اما اشکال گوناگون مبارزه بخش های مختلف جامعه و نیروهای آزادیخواه علیه حاکمان ارتجاعی و مستبد هیچ گاه خاموشی نیافت. جنبش های مردمی، تشکل های سیاسی، صنفی و نیروهای آزادیخواه و عدالت طلب، در این چهل سال از مقابله با این استبداد پا پس نکشیدند. علیرغم هزینه های زیاد، حتی کشتارهای دسته جمعی 67هم نتوانست آتش این مبارزه حق طلبانه را خاموش کند. این مبارزات تا رسیدن به تغییر و تحول اساسی و استقرار دمکراسی بجای نظام جمهوری اسلامی ادامه خواهد یافت.

جنبش زنان، پایدارترین جنبش اجتماعی، ازهمان ابتدای استقرار جمهوری اسلامی، برای مقابله و رفع تبعیض جنسیتی شکل گرفته و همواره نظام جمهوری اسلامی را به چالش کشانده است. این جنبش با کمپین های مختلف، مانند کمپین یک میلیون امضا، حضور میدانی دختران خیابان انقلاب و کمپین چهار شنبه سفید، سرمشقی شد برای همه جنبش های مدنی. هم اکنون زنان مبارز و ارجمندی مانند، نسرین ستوده، نرگس محمدی، آتنا محمدی، سپیده قلیان، گلرخ ایرایی و ... در زندان های نظام اسیرهستند. به جرات می توان گفت که حاکمان جمهوری اسلامی به دلیل ساختار فکری واپسگرایانه شان بیشترین هراس را از جنبش زنان دارند. جنبشی که قدرت بسیج نیمی ازجمعیت کشورعلیه کلیت نظام و ارزشهای عقب افتاده اش را داراست. آخرین احکام سنگین علیه فعالین این جنبش، ۵۵ سال برای زنان محبوس در زندان قرچک، یاسمین آریائی، منیره عربشاهی، و مژگان کشاورز و مجازات کسانیکه برای خانم مسیح علینژاد فیلم و یا عکس ارسال می کنند، نشاندهنده چنین ترسی است.

جنبش کارگری یکی از با سابقه ترین جنبش های مدنی و صنفی کشورمان ایران است. سابقه و قدرت سازماندهی کارگران نتایج و دستاورد های جدی و ملموسی در تاریخ جدید ببار آورده است. اتحادیه آزاد کارگران ایران، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، سندیکای کارگران شرکت نفت و هفت تپه و سندیکای کارکران فلزکار مکانیک ایران و دهها انجمن صنفی، توانستند از دل سرکوب و فشارهای سنگین برروی جنبش کارگری قد علم کرده و رشد کنند. مبارزه برای حقوق کارگران، مقابله با قوانین ضد کارگری، دفاع ازخواست های صنفی ــ اقتصادی کارگران، مقابله با فساد و تلاش برای متشکل کردن نیروی کاراز جمله اهداف این تشکل هاست. همراهی دهها انجمن صنفی و صدها فعال مدافع نیروی کارازاین جنبش، در کنار حمایت اتحادیه ها و سندیکاهای بین المللی از آنها، آنرا تبدیل به نیرویی غیرقابل چشم پوشی در تحولات سیاسی ــ اجتماعی کشورکرده است.

دیگر جنبش های اجتماعی، مدنی و صنفی، حنبش های اتنیکی، جنبش معلمین و فرهنگیان، پرستاران، مال باختگان، دانشجویان، ، بازنشستگان، جنبش فعالین حفظ محیط زیست و .. هر یک درحد و توان، صدای اعتراض خودرا به نابرایری، تبعیض، فساد سیتماتیک وتخریب زیست محیط، بلند کرده و نقش تعیین کننده ای را در تغییر و تحولات سیاسی جاری کشور برعهده گرفته اند.

تداوم این جنبش ها و حرکت های اعتراضی، گسترش دامنه و تنوع بی سابقه شان در عرصه ها و ابعاد مختلف، به همراه حمایت میلیونی مردم، نشان می دهد که دستگاهای امنیتی رژیم توان از بین بردشان را نداشته و سیاست سرکوب و بگیر وببند نمی تواند پیشرفت شان را سد نماید. هربار که رژیم فعالین یکی از این جنبش ها را دستگیر و با احکام سنگین مجازات کرده و یا به روشهای جنایتکارانه در زندان و بیرون از زندان به قتل رسانده و ترور کرده و سرمست پیروزی می شود، جنبش های دیگری ققنوس وار از گوشه دیگر جامعه و با قدرت بیشتر و خواست های روشنتر پا به میدان مبارزه می گذارند. حرکت و بیانیه 14 نفر مبارز آزادیخواه و شجاع کشور نمونه گویای این روند است. در زمانه ای که رژیم تمام تلاش خودرا بکار می گرفت تا گفتمان سیاسی را به دوگانه انتخاب تحریم و جنگ یا جمهوری اسلامی محدود نماید، حرکت 14نفر گفتمان عبور از کل نظام، بعنوان عامل اصلی وضعیت بحرانی موجود را در داخل کشور به میدان آورد. آنها در بیانیه اول استعفای آقای خامنه ای، مسئول و فرد اول نظام که ازقدرت بی بدیل و نامحدود برخوردار بوده و به هیج کس و نهادی پاسخگو نیست را مطرح کردند. آن ۱۴ تن دربیانیه دوم خود بدون هیج واهمه و پروایی و به بیانی واضحتربیان کردند که، "ما با کلیت این حکومت و حاکمیت و همه نهادها و قوای آن مخالفیم و معتقدیم هیچ راهی برای بازسازی و نوسازی این رژیم وجود ندارد." و در ادامه اضافه کردند "پس آنچه که ما ۱۴ تن با انتشار نخستین بیانیه‌ خویش در پی آن بوده و هستیم، یک مطالبه فراجناحی برای «عبور کامل» از نظام جمهوری اسلامی بوده و متعلق به همه آزادی‌خواهان راستین با هر گرایش سیاسی و عقیدتی است." انتشار بیانیه ۱۴ کنشگر مدنی حوزه زنان در داخل کشور برای استعفای خامنه‌ای و گذار از جمهوری‌اسلامی، فراز دیگری از تداوم این حرکت است.

جمهوری اسلامی وهیج یک از جناحهای درونی اش، قادر نیستند بر بحران های کوچک و بزرگی که خود عامل اصلی بوجود آوردنشان هستند، غلبه کنند. بحران های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و تنش های خارجی کشور را در شرایط حاد و خطرناکی قرار داده و خطر فروپاشی درهمه عرصه آنرا تهدید می کند. این خطرات با ادامه نظام حاکم بر کشور افزایش یافته و وظیفه همه نیروهای دلسوز جامعه است تا بدوراز فرقه گرایی و بر اساس منافع و مصالح ملی، مشترکا به پا خیزند.

با نگاهی عمومی به نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی و جنبش های مدنی کشور، از یک سو تحرک بیشتر، همسویی و هم آوایی و از سوی دیگر پراکندگی و عملکردهای جداگانه مشاهده می شود.

درچند سال گذشته تلاشهای زیادی برای هماهنگی و هم آوائی تمامی نیروهای دمکراسی خواه خواهان گذر از نظام انجام گرفته است. اکثریت جامعه، راه کار اصلاح نظام را ناکارآمد دانسته و از آن عبور کرده است. این اکثریت، دشمن را در داخل دیده و دیگر دشمن تراشی خارجی نظام، مورد پذیرش اش نیست. فاصله و جدایی بین مبارزان در درون و بیرون کشورکمتر شده است. علیرغم همه این دستاوردها، اما هنوز فعالیت اپوزیسیون دمکراسی خواه به زیر چتری واحد گرد نیامده و پراکنده است.

جنبش های مدنی، جز پاره ای مواقع، جداگانه و بدون ارتباط با یکدیگر وارد میدان می شوند. عدم ارتباط و همصدائی، امکان مقابله و سرکوب تک تک آنها را برای نهادهای امنیتی و نظامی رژیم را آسان می کند. برای رسیدن به برآمدی واحد و گسترده در سطح ملی و کشوری، بهم پیوستن جویبارهای جنبش های مختلف و تبدیل آنها به رودخانه ای خروشان، به ضرورت و نیاز روز تبدیل شده است. ارتباط افقی بین این جنبش ها هزینه زیادی برای فعالین مدنی داشته و رژیم بشدت با آن مقابله خواهد کرد. شکل گیری کانون های هماهنگی و چتر واحدی از اپوزیسیون دمکرات، بر این کاستی غلبه کرده و نقش و تاثیر این جنبش ها را افزایش خواهد داد.

در شرایط کنونی که اکثریت مردم امیدی به کارائی نظام نداشته و راه کار اصلاح آنرا بیهوده دانسته و خواهان عبور و گذر از نظام هستند، دو تحول می تواند مردم خواهان تغییررا برای تهاجم وسیع و مقابله نهایی برای گذارآماده تر سازد.

۱. ایجاد چتر واحد ویا کانون های هماهنگی برای مقابله با نظام در شکلی یکپارچه، هماهنگ و همبسته. مادام که جنبش های مدنی و اعتراضی بدون ارتباط ارگانیک با یکدگیر باشند و نیروهای اپوزیسیون با پروژه ها، راه کارها مختلف، که اکثرا در مضمون اشتراکات زیادی با یکدیگر دارند، جدای از همدیگر و موازی هم فعالیت می کنند، شانس پیروزی کم خواهد بود.

۲. مردم نیاز دارند برای ورود به صحنه نهائی نبرد و گذر از نظام، روشنائی تونل بعد از گذار را ببینند. عبوراز تاریکی تونل نظام، بدون دیدن روشنائی بعد از آن، اراده مردم را سست خواهد کرد. آنها باید مطمئن شوند که درپایان شب سیاه حاکمیت، روشنائی نمایان خواهد شد. مردم نمی خواهند شاهد، جنگ و درگیری بین نیروهایی باشند که آنها را از تاریکی نظام خلاص کرده، ولی جامعه را وارد دوره ای کند که خطر و ترس هرج و مرج، اغتشاش، بگیر و ببند و حذف یکدیگر را بدنبال داشته باشد.

برای برون رفت از بن بست موجود، برای حل بحرانها و برای جلوگیری از فروپاشی کشور، گذر از نظام به ضرورت روز و حیاتی تبدیل شده است، همه نیروهای آزادیخواه، دمکرات و وطن دوست وظیفه دارند تا برمبنای اشتراکات، بدون کنار گذاشتن اختلافات شان، بر روی چند اصل کلان و تاریخ ساز و برای ساختن ایرانی دمکرات، آزاد، مستقل و بدور ازهرگونه تبعیض، متحد شوند. ما احتیاج به جنبش سیاسی مادر داریم. جنبشی که در دامانش انواع گرایش ها و انتخاب ها، مستقل و آزاد زندگی کرده و بصورت مسالمت آمیز و دمکراتیک به رقابت پرداخته و نیروهایشان را برای نبرد با اهریمن جمهوری اسلامی مشترکا وارد نبرد می کنند.

کلی ترین و مهمترین اصول برای توافق و همکاری ها را می توان درچند نکته برشمرد:

پذیرش گذر از کلیت نظام جمهوری اسلامی،

ایجاد شورایی متشکل از همه نیروهای دمکرات، اعم از احزاب و شخصیت ها و نمایندگان اقشار مختلف جامعه برای مدیریت دمکراتیک دوران گذار و استقرار نظامی سکولار و دمکرات بجای نظام جمهوری اسلامی براساس اعلامیه جهانی حقوق بشر و ضمائم آن، حفظ یکپارچگی کشورو رفع کلیه تبعیضات

آماده سازی شرایط برای انتخاب مجلس موسسان با انتخابات آزاد و منصفانه و تحت نظارت بین المللی، با وظیفه تهیه قانون اساسی جدید.

برگزاری رفراندم برای تعیین شکل نظام آینده

اتحاد برای دمکراسی در ایران
۱۵ مرداد ۱٣۹٨ - ۶ اوت ۲۰۱۹

  چهل و دو سال بوده اید . دیگر بس است . باید برای همیشه در زباله دان تاریخ با بدترین نام دفن شوید . ای منفورترین موجوداتی که نمیشود گفت چه ه...