سال جدید میلادی تا اینجا نشان داده است که به دلایل زیر سالی پر از چالش و خطر برای ایران خواهد بود:
ادامه وضعیت نه جنگ نه مذاکره با آمریکا
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ماه نوامبر و احتمال انتخاب دوباره دونالد ترامپ
انتخابات مجلس شورای اسلامی و کنار رفتن علی لاریجانی، آخرین چهره سیاسی میانهرو
نزدیک شدن پایان دوره ریاست جمهوری روحانی و خیز برداشتن تندروها برای واگذاری این مقام به ابراهیم رییسی
شدت گرفتن تنش میان حاکمان و احتمال شورشهای مردمی
ادامه تنشها میان ایران و ایالات متحده آمریکا تحریمهای اقتصادی شدیدتر علیه نظام جمهوری اسلامی را در پی خواهد داشت که دودش به چشم شهروندان ایرانی خواهد رفت.
تحریمهای دو سال گذشته ایالات متحده آمریکا اقتصاد فاسد و رانتی جمهوری اسلامی را بیش از پیش به وضعیتی فلاکتبار دچار کرده است. دونالد ترامپ میخواست با تحریمها، صدور نفت ایران را به صفر برساند. اگرچه به صفر رساندن تقریبا ناممکن است، واقعیت این است که ایران در مقایسه با دوران پیش از تحریم، در حال حاضر فقط حدود ۱۰ درصد نفت تولیدیاش را میتواند صادر کند.
با گزافگوییها و لاف زدنهای رهبران جمهوری اسلامی، چشمانداز پیوستن کشورهای اروپایی به تحریمها علیه ایران چندان دور از انتظار نیست. جمهوری اسلامی میگوید غنیسازی را افزایش میدهد و احتمالا دیگر خود را مقید به همکاری با آژانس بینالمللی نمیداند و طبیعتا به بازرسان آژانس هم اجازه ورود به ایران را نخواهد داد. محمدجواد ظریف روز دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۸، حتی خروج ایران از انپیتی (پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای) را مطرح کرد.
اگر جمهوری اسلامی همکاریاش با آژانس را متوقف کند یا از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای خارج شود، عملا توافق هستهای دیگر وجود نخواهد داشت. چین و روسیه هم، که تاکنون از تحریمها علیه ایران منفعت بردهاند، ناچارند از قوانین بینالمللی پیروی کنند و از پشتیبانی از ایران و کمک به دور زدن تحریمها دست خواهند کشید.
گذشته از آن، همانگونه که سه کشور اروپایی اعلام کردهاند، اگر ایران از همکاری با آژانس سر باز زند، پرونده هستهای ایران را به شورای امنیت سازمان ملل برمیگردانند و هیچیک از کشورهای عضو دائم شورای امنیت با قرار گرفتن ایران تحت بند ۷ منشور سازمان ملل مخالفتی نخواهند داشت. به بیان دیگر، تلاشهای ترامپ برای دستیابی به اجماع بینالمللی علیه ایران به ثمر مینشیند. نتیجه چنین فرایندی برای ایران، سرنوشتی مانند عراق در زمان صدام حسین خواهد بود.
جمهوری اسلامی در یکی دو سال گذشته توانسته است با ذخیرههایی که از پیش داشت، تا اندازهای فشار تحریمها را تحمل کند. با گذشت هر روز و کم و کمتر شدن این ذخیرهها، عرصه بر حکومت و دولت و فعالان اقتصادی و شهروندان تنگ و تنگتر میشود. اکنون هم دولت برای تامین حقوق ماهانه کارمندانش، پرداخت حقوق بازنشستگی و یارانههای سرانه با مشکل روبهروست. ذخیرههای ارزی صندوق توسعه ملی هم با دستودلبازیهای علی خامنهای و برداشت از آن برای صداوسیما و سپاه قدس، برای ارضای امیال ایدئولوژیک هزینه و به هدر داده میشود.
حال اگر تحریمها بیشتر شود، محصولات پتروشیمی ایران و دیگر صادرات غیرنفتی هم مشمول تحریم میشوند. در کنار تحریمهای در حال اجرا که تاکنون تراکنشهای مالی و پولی جمهوری اسلامی به خارج و از خارج را با دشواریهای بسیار روبهرو کرده است، تشدید تحریمها عملا ارتباط و دادوستد پولی و مالی ایران با دنیای خارج را قطع میکند. علاوه بر این، اگر لوایح موردنظر کارگروه ویژه اقدام مالی تا ۲۰ فوریه (۱ اسفند) سال جاری تصویب نشود، این کارگروه اعلام کرده است که ایران در کنار کره شمالی و سودان در لیست سیاه جای میگیرد، که باعث قطع کامل تراکنشهای پولی و مالی ایران با خارج میشود.
رهبر جمهوری اسلامی میگوید با آمریکا نه میجنگیم، نه مذاکره میکنیم، بهویژه با برجسته کردن «قابل اعتماد نبودن» شخص رییسجمهوری آمریکا، تبلیغ میکند که گفتوگو با آمریکا «بیفایده» است. با توجه به اینکه علی خامنهای حاضر به گفتوگو با باراک اوباما هم نبود، ادعای بیاعتمادی به ترامپ بهعنوان دلیل عدم مذاکره دروغی بیش نیست.
علی خامنهای سیاستهای نابخردانه و ضد منافع ملی ایران را بر پایه باورهای ایدئولوژیک، توهم و جاهطلبی بنیانگذاری کرده است، که مهمترین هدفش غربستیزی و آمریکاستیزی بوده است. تمام نیازمندیهای معیشتی، عمرانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور تابع این دکترین است و باید در خدمت آن باشند. توهم خامنهای برای رهبری دنیای اسلام و کمک به پیروزی «جبهه مقاومت» او را به این ناکجاآباد هدایت کرده است تا رسالت شکست «جبهه کفر» به رهبری آمریکا را در سر بپروراند.
بنابراین، رهبر جمهوری اسلامی برای توجیه اهدافش، از یکسو از «افول» آمریکا و «ضربه زدن» جمهوری اسلامی به آن میگوید و از سوی دیگر، برای مهم جلوه دادن خود و دکترینش، توهمها، بلندپروازیها و اهداف عقیدتیاش را بهعنوان امیال و اهداف «مقدس» به خورد هوادارانش و اقشار ناآگاه میدهد.
اما از آنجا که هیچکدام از این اهداف و تحلیلها در جهان واقعی به حقیقت تبدیل نمیشوند، توسل به دروغ آسانترین وسیله توجیه میشود. مرتب دروغ میگوید و سوگند میخورد انتقام سلیمانی را میگیرد، اما پنهانی به آمریکاییها خبر میدهد تا پایگاههایشان را تخلیه کنند. پس از آن، به دروغ دیگری متوسل میشود و از کشته شدن آمریکاییها خبر میدهد. ادامه این دروغگوییها او را در دام دیگری گرفتار میکند. یک هواپیمای مسافربری را با موشک ساقط میکند، با این ادعای دروغ که ممکن بود موشک کروز آمریکاییها باشد.
خامنهای از یک سو با نوشتن نامه به جوانان اروپایی، برای آنان «دلسوزی» میکند و از سوی دیگر، پاسخش به جوانان معترض ایرانی که خواستهشان بهبود معیشت و آزادی است دستور تیراندازی به سر و سینه آنان است. همین یک مورد نشان میدهد که رهبر جمهوری اسلامی تا چه اندازه گرفتار جنون خودپرستی و شخصیتش بیاعتبار شده است.
پاسخ به این پرسش که آیا علی خامنهای پس از انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، حاضر به گفتوگو با رییسجمهوری آینده آمریکا، چه ترامپ باشد چه شخصی دیگر، خواهد شد، چندان آسان نیست. چون تا زمان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مدت زیادی مانده است و در این مدت، ممکن است اتفاقهای مهم پیشبینیناپذیری بیفتد. اما میشود پیشبینی کرد رییسجمهوری بعدی آمریکا هرکس باشد، در برابر تحریکهای جمهوری اسلامی خویشتنداری دونالد ترامپ در دوره اول ریاست جمهوریاش را نخواهد داشت.
جمهوری اسلامی در یک سال گذشته، با حمله به نفتکشها در خلیج فارس، سرنگونی پهپاد آمریکایی، حمله و یا تحریک حمله به میدانهای نفتی عربستان سعودی و حمله به پایگاههای نظامی آمریکا، بهدلیل خویشتنداری دونالد ترامپ، نتوانست آمریکا را به حمله نظامی به ایران تحریک کند و آمریکا تنها به یک گوشمالی، کشتن قاسم سلیمانی، اکتفا کرد.
رهبر جمهوری اسلامی و فرماندهان نظامی دستنشاندهاش ظاهرا خویشتنداری آمریکا را ضعف این کشور تعبیر میکنند و همچنان به حملات لفظی ادامه میدهند. این اشتباهی راهبردی است که میتواند هزینهای بس گزاف برای ایران داشته باشد، بهویژه اگر دونالد ترامپ برنده انتخابات شود، حمله نظامی به ایران و جنگ از پیش تدارک دیده شده است.
انتخابات مجلس در اسفندماه سال جاری احتمالا یکی از بیرمقترین انتخابات خواهد بود و چنان که از ظواهر امر پیداست تندروها به رهبری خامنهای مجلسی «یکدست» سر هم خواهند کرد و اگر چند نماینده اصلاحطلب هم به مجلس راه یابند، خاصیتی نخواهند داشت. در این مجلس، دیگر کسی مانند علی لاریجانی هم نیست که رفتارهای غیرسیاسی و افراطگرایانه «نمایندگان» را تا اندازهای مهار کند. بنابراین، مجلسی خواهد بود که توان تصویب مصوبههای مورد نیاز شهروندان را نخواهد داشت. به همین دلیل، اصلاحطلبان سابق باید با تحریم انتخابات، مسئولیت را به تندروها بسپارند تا ناتوانی آنان را به مردم نشان دهند.
علی خامنهای اگر میتوانست، حسن روحانی را برکنار میکرد. اما اوضاع آشفته کشور این اجازه را به او نمیدهد و بهرغم فشار افراطگرایان، پشت روحانی را فعلا خالی نمیکند. چون یک سال و چند ماه بیشتر به پایان دوره ریاست جمهوری او باقی نمانده است و ابراهیم رییسی از همین الان دورخیز کرده است تا رییسجمهوری و رهبر آینده باشد. بهرغم آنکه «یکدست شدن» قدرت از بسیاری از بگومگوها و جنگوجدلها جلوگیری میکند، باعث آشکار شدن هرچه بیشتر ناتوانی افراطگرایان در پاسخگویی به مشکلات جامعه خواهد بود.
مهمترین شاخص جامعه اما مردماند. شورشهای دی ۱۳۹۶ و دی ۱۳۹۸ نشان داد که مردم به تنگ آمدهاند و دیگر به وعدههای حکومت اطمینان ندارند. جمهوری اسلامی و شخص خامنهای در دو سال گذشته، تقدسزدایی شدند و مردم در شعارهایشان هم سیاست خارجی جمهوری اسلامی و هم فساد و دروغ رهبران نظام را زیر سوال بردند. جنایت بیسابقه رهبر جمهوری اسلامی در کشتن دستکم ۱۵۰۰ جوان و نوجوان با دستور تیراندازی به سر و سینه معترضان و جنایت سرنگونی هواپیمای مسافربری و کشتن ۱۷۶ نفر دیگر افسانه «رافت اسلامی» را بهکلی بر باد داد و باعث ریزش حتی میان هواداران نزدیک نظام هم شد.
خامنهای بر پایه نگرش ایدئولوژیک و توهمهایش، تمام مقبولیت، وجهه مذهبی، اجتماعی و سیاسیاش را با آمریکاستیزی خریده و چند دهه زیر سایه آن توانسته است بر ناتوانی خود و دولتهایش در پاسخگویی به نیازهای جامعه سرپوش بگذارد. اما اکنون زمان این رویکرد به سر آمده است. اگر بخواهد وارد مذاکره با آمریکا شود، تمام ساختار ادعاها، دروغها، وجهه و مقبولیتش فرو میریزد. اگر بخواهد سیاستهای فعلیاش را ادامه دهد، نمیتواند کشور را بدون پول اداره کند. راه سرکوب هم هر دفعه از دفعه پیش بیاثرتر میشود و میتواند مخالفان را به درگیری با نیروهای سرکوب وادارد.
بهرغم تمام تحولهای یکی دو سال گذشته، از شخصیت خودپرست، متوهم و لجوج علی خامنهای بسیار بعید است که آمادگی پذیرش دگرگونیهای قانونی و ساختاری را داشته باشد و احتمالا به راه پرهزینه کنونی ادامه میدهد و مانع بازگشت آرامش و عادیسازی شرایط کشور پس از چهل سال میشود.
بنابراین، با توجه به سیاستها و ترفندهای رهبر جمهوری اسلامی، باید منتظر شورشهای گستردهتر در فاصلههای زمانی کوتاهتر باشیم. چون افزایش تحریمها و فشارهای اقتصادی و معیشتی به مردم و سرکوبهای خشن حکومت راه دیگری نمیگذارد.