بحران مهاجرت امروزه به یکی از بزرگترین بحران های جهانی تبدیل شده است. میلیون ها انسان در نتیجه جنگ هایی مانند سوریه، عراق و لیبی آواره و بی خانمان شده اند، یا به فقر و فلاکت محض دچار گشته اند. مرکز این بحران عظیم پناهندگی جهانی در حال حاضر سوریه است. جایی که شمار افرادی که از کشور خود گریخته و به کشورهای دیگر پناه برده اند، از مرز ۶ میلیون نفر عبور کرده که حدود نیمی از این تعداد کودکان زیر ده سال هستند. میلیون ها نفر هم در داخل کشور خود آواره شده یا در جستجوی راهی برای فرار از وضعیت موجود و عبور از مرزها هستند. سفری پر مخاطره که غالباً شامل عبور از دریای مدیترانه به سمت کشورهای اروپایی می شود و تا به حال جان هزاران زن و مرد و کودک را گرفته است.
به مناسبت ۲۰ ژوئن، روز جهانی پناهندگان، نگاهی داریم به مسئله پناهندگی و بحرانی که این روزها زندگی میلیون ها انسان را دستخوش تغییر و تحولات اساسی کرده و سیاست های جهانی را به طبع آن، تحت تاثیر خود قرار داده است.
“مهاجرت” عبارت است از جابه جایی انسان ها از مکانی به مکان دیگر، برای بهبود شرایط زندگی خود. مردم به دلیل دور شدن از شرایط و عوامل نامساعدی مثل جنگ، قحطی، بیکاری، فقر، عدم امنیت، بلایای طبیعی، مسایل سیاسی و غیره به سمت جاهایی که شرایط زندگی مساعدتر باشد، جابه جا می شوند. جایی که امکانات بهداشتی و آموزشی بهتر، درآمد بیش تر، امنیت بالاتر و آزادی های سیاسی و اجتماعی بیش تری وجود دارد.
یکی از اشکال مهاجرت تقاضای پناهندگی است. “پناهنده”، طبق معاهده های جاری، به کسی اطلاق می شود که به علت ترس موجه از شکنجه و آزار براساس نژاد، مذهب، عضویت در گروه های اجتماعی مشخص و یا عقاید سیاسی، از کشور خود متواری و قادر به بازگشت به کشور خودش نیست. و یا به دلیل ترس موجه از شکنجه و آزار، مایل به بازگشت به کشور خود و قرار دادن خود تحت قوانین مراقبتی جاری در کشور نیست.
هر سال، صدها هزار انسان به دلایل سیاسی و سرکوب دولت ها یا جنگ و قحطی و بیکاری تن به سفری مخاطره آمیز می دهند، که در بسیاری از موارد راه بازگشتی برای آن وجود ندارد. میلیون ها انسان به امید یک دورنمای بهتر در آینده، دل به دریاها می زنند یا از کوه های صعب العبور عبور می کنند و مرزها را به صورت غیرقانونی و با مخاطرات بسیار طی می کنند، تا خود را به ساحل امنی برسانند. طبق آمارهای آژانس پناهندگی سازمان ملل فقط ۶/ ۲ میلیون پناهنده در کمپ ها و اردوگاه ها زندگی می کنند. بسیاری از آن ها دو یا سه نسل است که در این اردوگاه ها به سر می برند. آن جا به دنیا می آیند و همان جا هم پیر می شوند و می میرند.
مثلاً آوارگان فلسطینی نزدیک به ۶۰ سال است که، در اردوگاه های کشورهای همسایه بدون هیچ چشم انداز روشنی برای آینده خود و فرزندان شان زندگی می کنند.
صدها میلیون نفر انسان به عنوان پناهنده و مهاجر در جهان زندگی می کنند و این تعداد هر روز در حال افزایش است. با تغییرات اقلیمی و ویران شدن زیست بومی، بسیاری از مناطق، دیگر قابل سکونت نیست؛ بلاخص مناطقی که اقتصادشان به دامداری و کشاورزی وابسته است. همین امر یکی از عواملی است که ساکنین این مناطق را برای زنده ماندن، وادار به مهاجرت می کند. سرزمین های زیادی در جهان امروزه در حال خالی از سکنه شدن است.
بحران “مهاجرت” مشکل و معلول جنگ های غارتگرانه است. از سوی دیگر کنترل و نابودی اقتصادی زمین به دست برخی دولت ها نیز میلیون ها نفر را در فقر و فلاکت غوطه ور کرده که راهی جز مهاجرت پیش پای آن ها وجود ندارد.
مسئله دیگر پیچیدگی های روزافزون اقتصاد جهانی است. در گزارشی که کنسرسیوم بین المللی خبرنگاران تحقیقی در آوریل ۲۰۱۵ منتشر کرده بود، آمده است که بانک جهانی با تحمیل برنامه های نئولیبرالی، با قطع یا کاهش بودجه های رفاهی، ضبط زمین ها و سدها، حمایت از کمپانی ها و دولت های حامی تجاوز، قتل و شکنجه و با سرمایه گذاری های عظیم در “پروژه های دارای عواقب بازگشت ناپذیر و بی سابقه” اجتماعی در گسترش فقر جهانی نقش عمده ای داشته است و البته نه تنها بانک جهانی، بلکه موسسات مالی دیگر نظیر صندوق بین المللی پول، بانک سرمایه گذاری اروپا و بانک اروپا نیز در این میان نقش های عمده ای بازی کرده اند.
دو-سوم پناهندگان جهان از پنج کشور سوریه، افغانستان، سودان جنوبی، میانمار و سومالی می آیند. سیاست های نئولیبرالیسمی حاکم بر ایران و روند رو به رشد خصوصی سازی که منجر به بیکاری شمار زیادی از کارگران و اقشار فرودست جامعه شده و فقر ویرانگری که این روزها بر قشر تهدیست جامعه تحمیل می شود، از یک سو و فضای خفقان آور سیاسی حاکم برکشور هم از سوی دیگر، باعث رشد روزافزون سیل مهاجران ایرانی از کشور خود به سمت کشورهای دیگر شده است.
هم چنین وضعیت نامناسب پناهندگان ساکن در ایران، که از کم ترین حق و حقوق انسانی برخوردار نیستند و در فقر شدید و محرومیت های گسترده ای به سر می برند، موجب شده که بسیاری از مهاجرانی که بعضاً تمام سال های عمر خود را در این کشور گذرانده اند هم، امروز تصمیم به مهاجرت مجدد و پناه بردن به کشورهایی بگیرند که شرایط اقتصادی و انسانی بهتری در انتظارشان است. سیل پناهندگان که امروز به یک بحران مبدل شده پیامد تهاجم و مداخله نظامی کشورهای منطقه و فرامنطقه و همین طور رشد جریانات اسلامی رادیکال در این مناطق است.
اما پاسخ دولت ها به این بحران عظیمی که خود نقش اصلی را در به وجود آوردن آن بازی کرده اند، چیست؟
تنها در سال گذشته شاهد حرکت کاروان ده ها هزار نفر از پناهجویان، از مناطق مرکزی قاره آمریکا به سمت شمال آمریکا با پای پیاده بودیم. صحنه های دل خراشی که برخورد دولت های مکزیک و آمریکا با آن ها تراژدی انسانی فجیع تری را به وجود آورد.
مسئله مهاجران یکی از نقاط تمرکز کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا بود. سیاست های سختگیرانه در رابطه با مهاجران غیرقانونی و برخورد جدی و بدون انعطاف با کسانی که بدون ویزا و عمدتاً از طریق مرز زمینی مشترک با مکزیک، وارد خاک آمریکا می شوند. سیاستی که به جدا کردن هزاران کودک از خانواده هایشان و انتقال آن ها به مراکز اسکان موقت (که حتی یکی از مقامات سابق سیا آن ها را با اردوگاه های آشویتس قابل مقایسه می دانست)، گسیل داشتن ارتش و گارد ملی آمریکا برای حفاظت از مرزها در برابر مهاجران، اختصاص بودجه چند میلیون دلاری برای دیوارکشی در مرز مکزیک و غیره منجر شد. بخش اعظمی از این مهاجران ساکنین کشورهای السالوادور، گواتمالا و هندوراس هستند.
در یونان، صربستان، بلغارستان و بوسنی و هرزگوین، رفتار وحشیانه دولت ها با پناهندگان و سرکوب خشونت بار توسط پلیس، ماه ها سرگردانی و آوارگی پشت مرزها، بدون هیچ چشم انداز روشنی برای عبور و رسیدن به سرزمین های امن تر، سکونت در محل های اسکان موقت برای ماه های متوالی و حتی سال ها با کم ترین امکانات زیستی و بارها بازداشت و بازگردانده شدن به کشورهایی که از آن عبور کرده اند، زندگی بسیاری از پناهندگان در این کشورها را با بحران های روحی و روانی شدید مواجه کرده که، تعدادی از آن ها تا مرز خودکشی و اقدام به آن نیز پیش رفته اند. حصارهای مرزی به ارتفاع چندین متر و طول چندین مایل توسط دولت های یونان، بلغارستان، اسپانیا، بریتانیا (در محوطه تونل مانش) و سایر کشورها تقویت و برپا شده اند.
بسیاری از پناهجویان ساکن کمپ های جزایر استرالیا، سال هاست که در سخت ترین و غیرانسانی ترین شرایط، همانند یک زندانی پشت درهای بسته زندگی می کنند و حتی اجازه خروج از کمپ ها را در بسیاری از شرایط ندارند و از بومی های محلی به جای پلیس برای سرکوب و آزار و اذیت آن ها استفاده می شود. دولت استرالیا هیچ مسئولیت و تعهدی در قبال کسانی که با مخاطرات بسیار جانشان را کف دست گذاشته و از دریاها عبور کرده اند تا خود را به سرزمینی برسانند که فکر می کردند جایی به آن ها برای زندگی خواهد داد، ندارد.
در ترکیه هزاران پناهجو به مثابه نیروی کار ارزان به کار گرفته شده اند. پناهجویانی از کشورهای ایران، سوریه و افغانستان که حتی در بسیاری از شرایط از خدمات اجتماعی هم محروم هستند، اجازه مسافرت به شهرهای دیگر را بدون اذن پلیس ندارند و محکوم به زندگی در شهرها و روستاهایی هستند که برای آن ها تعیین شده است. نیروهای کار ارزانی که برای زنده ماندن تن به انواع و اقسام فشارهای وحشتناک کاری و تحقیر و توهین های کارفرما می دهند و در نهایت سر ماه بسیاری از کارفرمایان حتی حقوق ناچیزی را که از قبل با آن ها طی کرده بودند، پرداخت نمی کنند. پناهندگانی بدون هیچ پشتوانه دولتی و اجتماعی و بدون چشم انداز روشنی برای خروج از کشور دوم و رسیدن به ساحل امنیت و ثبات در کشور سومی که معلوم نیست چه زمانی آن ها را خواهد پذیرفت.
در اروپا نیز احزاب دست راستی با سیاست های مهاجر ستیزی، این روزها در حال احیای دوباره فاشیسم هستند و متاسفانه هر روز بیش تر از پیش شاهد قدرت گرفتن و کسب کرسی های قدرت توسط این احزاب هستیم، که عمده شعارها و تمرکز سیاسی شان بر مسئله مهاجران است. سران این کشورها با سیاست های پناهنده گریزی و پناهنده هراسی، از یک سو پناهندگان را عامل بحران های اجتماع و اقتصادی -مانند افزایش میزان جرم و جنایت و بیکاری- معرفی می کنند و از سوی دیگر، با تکیه بر همین جو، راست ترین سیاست های اقتصادی را به تصویب و اجرا درمی آورند.
در ایران نیز وضعیت پناهجویان به مراتب بدتر از بسیاری از کشورهای پناهنده پذیر است. سکونت مهاجران افغانستانی بلاخص در بسیاری از شهرها و استان های ایران ممنوع است. بسیاری از کودکان مهاجر بدون شناسنامه هستند و ثبت هویتی نمی شوند؛ کودکانی که به همین سبب از تحصیل محروم و روانه خیابان ها و پیوستن به میلیون ها کودک کار و خیابان می شوند.
افغانستانی ها در ایران از اشتغال در بسیاری از مشاغل محروم و تنها در مشاغلی می توانند کار کنند که، دستمزدهای ناچیزی به آن ها داده می شود. آن ها حتی نمی تواند مالکیت بر خانه، زمین یا حتی ماشین خود داشته باشند. مقامات حکومت ایران اما به همین میزان هم اکتفا نمی کنند. آن ها بسیاری از مهاجرین افغانستانی را برای پیشبرد سیاست های توسعه طلبانه منطقه ای خود قربانی می کنند و با وعده و وعید حقوق و دریافت اقامت و حتی با فشار، آن ها را در یک دوره یک ماهه آموزشی به عضویت لشگر فاطمیون درآورده و رهسپار میدان های جنگ در سوریه می کنند که، بسیاری از این سربازان را کودکان زیر سن قانونی تشکیل می دهند.
دولت ها تصور می کنند که با سیاست “مشت آهنین” و احداث دیوارهای طویل با ارتفاعات چند ده متری، گسیل ارتش و نیروهای سرکوب گر برای مقابله با کاروان های پناهجویان، وضع قوانین سخت گیرانه، زندانی کردن، دیپورت کردن، بدرفتاری و محرومیت های اقتصادی و اجتماعی و چشم انتظار نگه داشتن طولانی پناهجویان، یا حتی به گلوله بستن کاروان های چند هزار نفره، شاید بتوانند به این معضلات پاسخی بدهند اما با کاروان های میلیونی پناهجویان چه خواهند کرد؟
امروز محصول تلخ و تراژدی انسانی چند دهه سیاست اقتصادی جهانی سازی به پشت مرزها و حصارهای آن ها رسیده است. سال هاست که توده گرسنه و قحطی زده و محروم و بدون آینده جوامع جنگ زده و سرکوب شده، آوارگان زیست محیطی و ملل تحت حاکمیت دیکتاتورهای نظامی و مذهبی و فاشیستی، دریاها، کوه ها، اقیانوس ها و دشت ها را با پای پیاده طی می کنند، تا خود را به سرزمین دیگری برای زندگی برسانند.
سیاست های متکی بر نژادپرستی و ناسیونالیسم، سیاست های کاسب کارانه کارفرمایان برای به خدمت گرفتن نیروی کار ارزان تنها پاسخی کوتاه مدت برای این بحران جهانی است.
این بار بر خلاف گذشته، نه یک اقلیت ثروتمند صاحب اسلحه و قدرت بلکه اکثریت عظیم نیروی کار در حال جابه جایی است. اگر در گذشته صاحبان زر و زور توانستند جهان را درنوردند و برای خود تشکیل دولت جدید و نظام اقتصادی در سرزمین های دیگر دهند، این بار پابرهنه گان و گرسنگان و قحطی زدگانند که با دست خالی و تنها به اتکای نیروی کار خود، می روند تا صاحب سرزمین های دیگری شوند. می روند تا خاطره زیست وحشتناک در میان جنگ و خون و گرسنگی و وحشتی را که همین صاحبان زر و زور بر آن ها تحمیل کرده اند، پشت سر بگذارند. نمی روند تا انباشت سرمایه کنند و اموال یک ملت دیگر را به یغما ببرند، نمی روند تا ساکنان بومی مناطق دیگر را مجبور به کوچ اجباری کنند و دولت جدیدی بنا کنند، می روند که شاید به آن ها فرصت ادغام شدن در جامعه جدید داده شود.
در این مسیر جدید مهاجرت، جهان مثل قبل غارت نخواهد شد. این مهاجران از سرزمینی هایی می آیند که هم اکنون به خوان یغما رفته است.
البته آن چه در این بستر بیش از هرچیز دیگری نگران کننده است، ظهور فاشیسم است. اشباع نیروی کار ارزان و به هم خوردن تعادل بازار می تواند به هولوکاست دیگری منجر شود. از همین روست که توجه به مسئله پناهندگان و بحران عظیم پناهندگی در جهان باید به یکی از مسایل مهم و جدی و حیاتی همه انسان هایی که به دنبال برپایی جهانی عادل و آزاد هستند، تبدیل شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر