نقش زنان در تربیت کودکان بر مبنای عشق و محبت است که این احساس عشق و
محبت از مبانی صلح است. از سوی دیگر، حضور زنان در جامعه تنوع ایجاد میکند و آنها
با خودشان نگرشها و مهارتهای جدیدی را به همراه میآورند. زنان هم در تغییر نگرش
ما موثر هستند هم دانش لازم را از زاویه دید خودشان در اختیار ما میگذارند. علاوه
بر این، حضور زنان به همزیستی مسالمتآمیز و درک متقابل کمک میکند که اینها هم از
مبانی صلح است.
صلح محور اصلی تمام مباحث حقوق بینالملل، حقوق بشر و حقوق عمومی است.
نهایت حقوق بشر این است که انسان با خود، جامعه و حکومت در صلح باشد. صلح باید
ساخته شود و تلاش خاصی برای این موضوع لازم است. بنابراین، اغراق نیست اگر صلح را
محور تمام مطالعات علوم انسانی و هدف غایی حقوق بشر بدانیم.
صحبت از صلح ، یعنی حضور زنان
زنان سمبل تحقق حقوق بشر در جوامع هستند . وقتی از برابری جنسیتی و
مشارکت زنان در عرصه عمومی کشور صحبت میکنیم از حقوق یک گروه مثل سایر گروهها
صحبت نکردهایم. صحبت از حقوق زنان، یک درجه متعالی از تحقق حقوق بشر است و حقوق
این گروه نمادی برای حقوق همه گروههاست. برابری بهعنوان مهمترین اصل حقوق بشر
هم به معنای منع تبعیض و هم به معنای در اختیار بودن فرصتهای برابر در عمل است.
دو موضوع زنان و صلح درواقع یک موضوع هستند و نمیشود از صلح بدون حضور زنان صحبت
کرد.
نقشآفرینی زنان در پروسه صلحسازی و آموزش صلح
ما باید با احترام به تفاوتها و پذیرش آنها همزیستی مسالمتآمیز
داشته باشیم. حق بر متفاوت بودن یکی دیگر از حقوق بشری است که زنان در این عرصه هم
میتوانند کمک کنند. بدون
حضور زنان صحبت از صلح و آموزش آن بیمعنی است. نقش زنان در تربیت نسل جدید هم
بسیار تأثیرگذار است. ما نمیتوانیم برای تربیت نسل جدید تنها به مدارس تکیه کنیم
زیرا مدارس مهارتهای لازم برای زندگی را به دانشآموزان یاد نمیدهند. در حال
حاضر، نمیتوان توقع داشت مدارس به آموزش صلح بپردازند مگر اینکه نگرش صحیحی نسبت
به صلح بهوجود بیاید و کتب درسی و برنامههای آموزشی از خشونت، تبعیض و بیانات
نفرتزا دور باشد. زنان اگر در اداره مدارس و تهیه و تدوین کتب درسی وارد شوند میتوانند
در رفع خشونت و تبعیض نقش مؤثری داشته باشند.
زنان باید دیده و شنیده شوند.
جامعهای که به این درک از نقش زنان میرسد باید زمینه را برای حضور
آنها در همه عرصهها فراهم کند. برای این که از توانایی زنان استفاده شود، ابتدا
باید دیده و شنیده شوند و در جامعه مشارکت داشته باشند. ساختارهای قانونی، فرهنگی
و سنتهای کشور ما در حال حاضر باعث شدند که زنان دیده و شنیده نشود؛ پس چنین زنی چگونه میتواند
به تحقق صلح کمک کند؟ در سند توسعه پایدار به برابری جنسیتی اشاره شده و در همه اهداف 17
گانه این سند زنان هم در هدفها و هم در زیرهدفها حضور دارند. ما اگر میخواهیم
به توسعه پایدار برسیم باید به این اهداف عمل کنیم و برای زنان حقوق و مسؤولیتها
و نحوه مشارکت تعریف شده است. اگر ساختار قانونی ما برای دیده و شنیده نشدن زنان و
عدم مشارکت آنها باشد، جامعه به صلح پایدار نمیرسد. اگر سیستم حقوقی کشور نسبت
به زنان تبعیضآمیز باشد، صحبت از صلح بیمعناست زیرا گروه مورد تبعیض احساس آرامش
نمیکنند و طبیعتاً در پروسه صلحسازی هم نقش ایفا نمیکنند. در حوزه اقتصاد هم در
کشور ما زن بهعنوان نماینده خانواده در امور اقتصادی نمیتواند بسیاری از کارها
را انجام دهد و حتی گاهی وقتی زنی میخواهد وام بگیرد باید شوهر او به بانک مراجعه
کند و امضا دهد. از سوی دیگر، زنان ایرانی که شوهران افغان دارند هویت بچههایشان
بهرسمیت شناخته نمیشود اما اگر این زنان میتوانستند تابعیت خود را به
فرزندانشان منتقل کنند، وضعیت بهتر بود. همه این مسایل، در نسبت زنان و صلح چالش
ایجاد میکند.
باید تشکلهای مدنی از صلحسازان به وجود بیاید.
فقر یکی از موانع صلح است و اگر در جامعه فقر وجود داشته باشد، صلح
ایجاد نخواهد شد. همچنین، در جامعهای که خشونت زیاد باشد، صلح معنا پیدا نمیکند.
باید تشکلهای مدنی از صلحسازان بهوجود بیاید و این تشکلها در قالب شبکههایی
فعال شوند و کار را در حوزههای مختلف پیش ببرند. صلح توسط زنان در خانواده و
جامعه پایدار خواهد بود چون درک و احترام متقابل، دوستی، محبت، تسامح، مدارا و
تعادل را به همراه دارد.
یکسری الگوها و کلیشههای سرکوبگر در طول تاریخ بهوجود آمده و جزو
شناخت ما شدهاند و این کلیشهها در خود زنان هم وجود دارند. امروز دنیا از این
صحبت میکند که تعدادی از کرسیهای پارلمان به زنان اختصاص داده شود اما اگر خود
زنان در هر حوزهای، به زنان رأی دهند، زنان پیروز خواهند شد. یکی از کانونهای
اصلی برای آموزش شهروندی، آموزش مسؤولیتپذیری و پاسخگویی و صلحمحوری خانواده
است و باید خانواده را تکریم کرد اما نباید نقش زنان را تنها به خانواده محدود
کنیم.
تأثیر تغییرات اقلیمی در حوزه زنان و صلح
در بسیاری از روستاهای دورافتاده مخصوصاً در مناطقی که خشکسالی است و
مردان به دلیل بیکاری مجبور به مهاجرت هستند، وظیفه اصلی تأمین معاش و تربیت بچهها
به دوش زنان است. بسیاری از این زنان روزانه برای تهیه آب رفتوآمد میکنند و آب
را با خود حمل میکنند. این حمل هر روزه آب تغییراتی را در فیزیک این زنان ایجاد
کرده است و گاهی این زنان در معرض تعرض قرار میگیرند. درواقع، این تغییرات اقلیمی
روی زنان تأثیر گذاشته و صلح را با مشکل مواجه کرده است. همه این موضوعات بههم
پیوسته هستند و اگر زن را بخواهیم صرفاً به خانواده محدود کنیم، در حق او جفا شده
است.
هم حضور و هم مشارکت زنان در ایجاد صلح مؤثر است اما مشارکت نیاز به
ساختار دارد. حضور ممکن است صرفاً وجهه نمایشی داشته باشد اما مشارکت معنادار و با
قصد و اراده است و میخواهیم که زنان در پروسه تصمیمسازی و تصمیمگیری نقشآفرینی
کنند و مؤثر باشند. اما اگر این ساختارها، شبکههایی که زنان را پرورش میدهند و
احزابی که زنان را معرفی میکنند وجود نداشته باشند، حتی اگر زنان به مقام وزارت
هم برسند اعتماد به نفس لازم را نخواهند داشت و حضور آنها صرفاً نمادین خواهد
بود. البته، این جنبه نمادین هم مؤثر است اما باید از حالت نمایشی بیرون بیاید و
زنان مشارکت مؤثر داشته باشند. ما فاصله زیادی تا رسیدن به این مرحله داریم و اگر
میخواهیم این ساختارها بهوجود بیایند، باید شبکههای زنان ایجاد شوند.
ضرورت توجه رسانهها به توسعه روح مادرانگی
شاید در جامعه حضور داشته باشیم اما آیا این حضور به تأثیرگذاری میانجامد؟
اگر رسانهها تجلیگاه آرامبخشی زنان نیستند به این دلیل است که در زیرساخت آنها
این نگرش وجود ندارد. در حوزه آرامبخشی زنان اگر رسانه را بهعنوان یک نظام نشانهشناسی
تصویر کنیم و رسانه بخواهد مولد آرامبخشی باشد، باید به زن بهعنوان بال دوم برای
پریدن توجه شود. فضیلت صلح در زن بهعنوان زندگی تجلی پیدا میکند و اگر رسانه به
این باور نرسد، پیامی که مطرح میکند ابتر و یا حتی ضد پیامی خواهد بود که قصد
ارایه آن را داشته است. اگر تعریف صلح، فضای عاری از
کشمکش باشد، رسانهها باید به توسعه روح مادرانگی توجه کنند. اما رسانهها بیشتر
به زن بهعنوان یک گونه نگاه میکنند. رسانهها قائل به قابلیتهای زنان در حوزه
آرامبخشی هستند اما محل اتهام رسانهها این است که چگونه اجازه دهیم این کار را
انجام دهند؟ آیا زنان اجازه حضور مدیریتی دارند؟ البته در اینجا مسأله اجازه نداشتن زنان مطرح است نه توانایی
نداشتن آنها.
زن برای توسعه صلح باید تبدیل به یک رسانه شود.
ما اسیر واژهها هستیم و وقتی از روح مادرانگی صحبت میکنیم ذهنمان به
سمت جنسیت و مادر خانه بودن میرود اما منظور از روح مادرانگی، روح مدارا، همان
چیزی است که در فرهنگ اساطیر ما وجود دارد و آن روح مراقبت و تمایز و تشخصی است که
در زنان وجود دارد. وقتی از تناسب صحبت میکنم به این دلیل است که نباید از حیطه
تعادل خارج شویم. باید در وجوه بشری و انسانی به تعادل برسیم و این به معنای
خردورزی است. خرد جمعی و سرمایه اجتماعی باید در جامعه ما وجود داشته باشد و
سرمایه اجتماعی ما بپذیرد که زن میتواند کار را انجام دهد و هویت دارد.
مرکز ثقل قدرت جامعه، زن است.
اهمیت زن امروز کشف نشده بلکه از همان دوره غارنشینی به این موضوع پی
بردند و ما در مورد آنچه کشف شده دوباره بحث میکنیم. مرکز ثقل قدرت جامعه، زن
است. هرکس زنان را در کنترل داشته باشد میتواند جامعه را کنترل کند. زن عین قدرت
است و میخواهند او را تحت کنترل خود درآورند اما این مسأله را هیچوقت در ادبیات،
اسطورهها و... اعلام نکردند چون رمزگشایی میشد و دیگر نمیتوانستند آن را کنترل
کنند. برای کنترل زنان باید داستانهای دیگری سر هم میکردند که زنان ترسو و ضعیف
هستند و صدها خرافه تولید کردند تا ذخایر فرهنگی غنی شکل بگیرد و او را بهعنوان
کارخانه تولید سرباز برای قدرت بهشمار آوردند. بنابراین، پتانسیلهای زن را به او
یادآوری نکردند. بعدها زن در فرآیند زمان به این باور رسید که باید مطیع و تحت
سلطه باشد و این مسایل را درونی کرد تا بتواند با سلطه همنوایی داشته باشد.
ساختار انسانی روابط کج و معوج شده است. اما باید توجه کنیم که تفاوت
در خلقت زن و مرد بر مبنای حکمت بوده و این تفاوت نباید مبنای تفوق یکی بر دیگری
باشد بلکه باید همافزایی وجود داشته باشد. انسان اولیه آن ساختار را فربه کرد تا
به امروز ما رسید اما امروز اثبات توانایی زن کاری بیمعناست چون زن از ابتدا
توانا بوده است. تکنولوژی مدرن و تمدن کنونی میتوانست در قرن اول یا پنجم میلادی
بهوجود بیاید اما علت اینکه این اتفاق نیفتاد، فقدان حضور و مشارکت زنان در
جامعه بود.
نیمکره زنانه بشریت آسیب دیده است .
به گفته سعدی : بنیآدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند؛
اگر اعضای یک پیکره باشیم پس یک نفر هستیم و یک هویت واحد داریم. یک مغز دو نیمکره
دارد که با وجود کارکردهای متمایز، مکمل یکدیگر هستند و وقتی با هم بهصورت متعادل
کار میکنند انسان سالم است. بشریت هم نیمکره زنانه و مردانه دارد اما نیمکره
مردانه بیشتر از نیمکره زنانه کار کرده است. درواقع، نیمکره مردانه فعالتر بوده و
ورزیده شده اما نیمکره زنانه به حاشیه رانده شده و در تاریکخانه جهل و ستم جنسیتی
و طبقاتی نتوانسته خود را بروز دهد. پس نیمکره زنانه آسیب دیده و نتوانسته به
اندازه نیمکره دیگر رشد کند.
نیمکره زنانه کارکردهایی دارد که در نیمکره مردانه کمتر دیده میشود.
یکی از این کارکردها، قابلیت تولید و بازآفرینی صلح است چون ظرافتهایی در هستی زن
به کار رفته که قابلیت تخصصی صلحآفرینی را در نیمکره زنانه مغز بشریت بیشتر میکند.
علت اینکه در تاریخ به جز برهههای کوتاهی همیشه جنگ وجود داشته، به عدم فعالیت و
عدم استفاده از ظرفیتهای نیمکره زنانه مغز بشری برمیگردد. اگر در طول تاریخ،
زنان در جامعه مشارکت داشتند، بشریت صلح را زودتر کشف میکرد و جنگ تبدیل به ارزش
نمیشد. این مسأله بشریت را ناقصالخلقه کرده و تبدیل به موجود عقبمانده ذهنی شده
که بخشی از مغز او کار نمیکند. این وضعیت که جنگ در جهان مسلط شده تاوان سلطهطلبی
جنس مرد است.
جنسیت، هویت ثانویه و برای همافزایی دو جنس است .
باید از مکاتب و تئوریهای مختلف درباره زن بهصورت موشکافانه سؤال
بپرسیم. اگر آن مکتب توانست تصویر انسانی و عقلانی از زن ارایه دهد، میتوانیم به
بقیه استدلالهای او هم توجه کنیم اما اگر تلقی آن مکتب از زن همان تلقی ناقص
تاریخی است، سایر منویات آن مکتب ارزش پرداختن ندارد؛ چون وقتی مسأله زن حل نشود
امیدی به حل مسایل دیگر وجود ندارد. انسانیت اصل است اما جنسیت، هویت ثانویه و
برای همافزایی دو جنس است.
صلح و زبان مادری
زن هویت بشری همتراز با مرد دارد . صلح زبان مادری است چون وقتی زن
مرکز ثقل جامعه است و بخواهیم جامعه را بازسازی کنیم باید از مادر و زن شروع کنیم.
حدود 70 درصد از شخصیت و هویت افراد تا قبل از 10 سالگی شکل میگیرد که حدود 7 سال
از این زمان بچه در خانه است و بیشترین ارتباط را با مادر دارد و بیشترین مسایل را
از مادر یاد میگیرد. این مادر اگر زبان صلح و مدارا داشته باشد و با تربیت صلحگرا
آشنا باشد، میتواند صلح را به فرزندش آموزش دهد و نسلهایی بهوجود بیاورد که با
صلح بهمثابه زبان مادری آشنا باشند.
راهبرد صلح باید با مقدمات و تمهیداتی همراه باشد. من در اینجا
پیشنهاداتی در این حوزه مطرح میکنم که این پیشنهادات عبارتند از: تدوین استراتژیهای
صلح پایدار، تخصیص جایگاه ویژه به زنان در مطالعات و تدوین راهبردهای صلح در سمت
مدیر، سیاستگذار، مجری و ارزیاب پروژههای صلح، بهرسمیت شناختن نقش راهبری زنان،
آموزش عمومی استراتژی صلح به زنان و مادران، در نظر گرفتن جایزه ملی صلح برای
فعالان علمی، فرهنگی و مدنی صلح در ایران،
هنجارها و استانداردهای جهانی
شماری از هنجارها و استانداردهای بینالمللی مرتبط با زنان، صلح و
امنیت بینالمللی است. برخی از اهم هنجارها و استانداردهای بینالمللی مرتبط با
موضوع زنان، صلح و امنیت بینالمللی عبارتاند از:
1. قطعنامه 1325
شورای امنیت
قطعنامه 1325 شورای امنیت در سال 2000 به تصویب رسید. این قطعنامه
بهعنوان یک چارچوب قانونی و سیاسی در مورد نقش زنان در حفظ صلح و امنیت بینالمللی
موردتوجه است. در این قطعنامه بر لزوم و اهمیت مشارکت زنان در فرآیند تحقق صلح و
امنیت بینالمللی ازجمله مذاکرات حفظ صلح و امنیت بینالمللی، عملیات حفظ صلح،
ارائه کمکها و مساعدتهای بشردوستانه و عملیات بازسازی و برقراری صلح و اعاده
وضعیت به حالت سابق تأکید شده است.
2. قطعنامه 1820
شورای امنیت بینالمللی
در سال 2008، شورای امنیت مللمتحد قطعنامه 1820 را به تصویب رساند.
این قطعنامه اولین قطعنامهای است که منع خشونت جنسی علیه زنان را بهعنوان یک
تاکتیک و شیوه نظامی و جنگی را منع کرده است. در این قطعنامه ارتکاب خشونت جنسیتی
علیه زنان بهعنوان یک موضوع مربوط به صلح و امنیت بینالمللی به رسمیت شناختهشده
است.
3. قطعنامه 1888
شورای امنیت
قطعنامه 1888 شورای امنیت مللمتحد در سال 2009 به تصویب رسید. این
قطعنامه در مورد ارتکاب خشونت جنسیتی علیه زنان در وضعیت مخاصمات مسلحانه است.
4. قطعنامه 1889
شورای امنیت
قطعنامه 1889 شورای امنیت در سال 2009 به تصویب رسید. این قطعنامه
بر لزوم اجرای قطعنامه 1325 تأکید میکند. در این قطعنامه بر لزوم جریانسازی
جنسیتی برای ارتقای مشارکت زنان در فرآیند حفظ صلح و امنیت بینالمللی تأکید شده
است. همچنین بر ضرورت مشارکت زنان در فرآیند تصمیمسازی برای حفظ صلح و امنیت بینالمللی
تأکید شده است.
5. قطعنامه 1960
شورای امنیت
قطعنامه 1960 شورای امنیت در سال 2010 به تصویب رسید که مقرر میکند
که باید یک سیستم پاسخگوبودن و مسئولیتپذیری در رابطه با ارتکاب خشونت جنسیتی
علیه زنان وجود داشته باشد. در این قطعنامه از دولتها درخواست شده است که آمار و
اطلاعات لازم در خصوص ارتکاب خشونت جنسیتی علیه زنان را به شورای امنیت ارائه
دهند.
6. قطعنامه2106
شورای امنیت
شورای امنیت مللمتحد در سال 2013 مبادرت به صدور قطعنامه 2106 کرد.
در این قطعنامه بهطور جزئیتر به عملیات اجرایی در مورد طرفهای مخاصمات مسلحانه
در مورد مقابله با ارتکاب خشونت جنسی علیه زنان و مقابله با بیکیفری مرتکبان
خشونت، پرداخته است.
7. قطعنامه 2122
شورای امنیت
شورای امنیت مللمتحد در سال 2013 مبادرت به صدور قطعنامه 2122 کرد.
در این قطعنامه مقرر شده است که زنان در فرآیند تحقق صلح، بازسازی و اعاده وضعیت
به حالت سابق در کشورهای درگیر مخاصمات مسلحانه مشارکت کنند. در این قطعنامه
درخواست شده است که شورای امنیت با قید فوریت مبادرت به تشکیل یک گروه کاری در
مورد بررسی آثار جنگ و مخاصمات مسلحانه بر زنان کند. همچنین در این قطعنامه بر
لزوم ارائه کمکها و مساعدتهای بشردوستانه برای زنان قربانی خشونت جنسی در جریان
مخاصمات مسلحانه تأکید کرده است.
8. اعلامیه و برنامه
عمل پکن
اعلامیه و برنامه عمل پکن که در سال 1995 به تصویب رسید بهطور خاص به
موضوع زنان و مخاصمات مسلحانه بهعنوان یکی از اولویتهای دوازدهگانه در حوزه
زنان پرداخت. در این اعلامیه بر ضرورت مشارکت زنان در فرآیند پیشگیری از ارتکاب
مخاصمات مسلحانه تأکید شد. همچنین بر لزوم حمایت از زنان در جریان مخاصمات
مسلحانه نیز تأکید گردید.
راهکارهای عملی برای ارتقای مشارکت زنان در فرآیند حفظ صلح و امنیت
بینالمللی
تجربیات وقوع مخاصمات مسلحانه گسترده در دهههای اخیر، حاکی از آن است
که وقوع جنگ و مخاصمات مسلحانه گروههای مختلف اعم از کودکان، زنان، مردان و سالخوردگان
را تحتتأثیر قرار داده است. توجه به آثار متفاوت مخاصمات مسلحانه بر زنان، سبب
شده است که اقداماتی در عرصه بینالمللی در رابطه با موضوع زنان، صلح و امنیت بینالمللی
اتخاذ شود.
موضوع زنان، صلح و امنیت بینالمللی خصوصاً با توجه به روند دولتهای
متخاصم در دهههای اخیر مبنی بر استفاده از ارتکاب اشکال مختلف خشونت جنسی علیه
زنان و دختران بهعنوان یک تاکتیک و ابزار نظامی، این ضرورت را ایجاب کرده است که
اصلاحات و اقداماتی در چارچوب ساختارهای کنونی حفظ صلح و امنیت بینالمللی برای
ارتقای مشارکت و نقشپذیری زنان و حمایت از زنان صورت گیرد. یکی از راهکارهایی که
در این ارتباط ارائه شده است، ارتقای حساسیتهای جنسیتی در خصوص مخاصمات مسلحانه
است. در کشورهای مختلف که در سالهای اخیر درگیر مخاصمات مسلحانه بودهاند؛ ازجمله
رواندا، هائیتی و لیبریا، با همکاری نهاد زنان مللمتحد اقداماتی برای ارتقای
مشارکت زنان در فرآیند حفظ صلح و امنیت بینالمللی اتخاذشده است. بهطور نمونه میتوان
به اقداماتی نظیر ایجاد کمپینهایی در رابطه با موضوع زنان، صلح و امنیت بینالمللی
در کشورها، ایجاد کمیتههای تخصصی برای حمایت از زنان و ایجاد صندوقهای امانی
برای زنان قربانی خشونت جنسی میتوان اشاره کرد.
ما فعالان حقوق
بشر خواهان پررنگ شدن نقش زنان در روند صلح و رفع منازعات
هستیم .
ما فعالان حقوق بشر خواهان اراده و تعهد جدی دولت برای
اوردن صلح و در نظرگرفتن قطعنامه 1325 شورای امنیت مبنی بر سهم دادن به زنان در تلاشهای
صلح و مصالحه و تلاش گسترده برای تامین امنیت و مبارزه با خشونت علیه زنان، هستیم
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر