۱۳۹۷ مهر ۱, یکشنبه

دموکراسی چیست ؟


تناسب دموكراسي و آزادي چيست؟ آيا دموكراسي و آزادي يك چيز هستند؟ اگر دموكراسي آزادي است، پس آزادي چيست؟ براي شناخت منطقي نسبت به هر مشي و ايدئولوژي و پديده بايد به كنه و ذات آن رجوع كرد كه بر چه اساس استوار است و مبنا و ريشه آن چيست.

براي شناخت و فهم دموكراسي نياز است آزادي را بشناسيم. آنگاه كه نسبت به آزادي داراي شناخت منطقي شديم خواهيم توانست بر اساس اين شناخت از آزادي به شناخت دموكراسي هم دست يابيم و تناسب آزادي و دموكراسي را بفهميم. این نظر وجود دارد  كه آزادي واژه‌ يي خام و خالص است و در بسياري از مواقع مورد استفاده‌هاي سوء واقع شده است. پس براي اينكه آزادي مورد سوءاستفاده واقع نشود و از معناي واقعي خود تهي نگردد و به ضد ارزش‌هاي خود بدل نشود بايد آن را تا جايي كه امكان دارد تعريف منطقي كرد تا درصد استفاده‌هاي سوء عليه آزادي را به حداقل ممكن تقليل داد.   آزادي در صورت خالص همينطور كه دلپذير است فريبنده نيز هست. آزادي در صورت خالص استعداد تحريف‌پذيري فراوان دارد. آزادي وقتي تعريف شود محدوديت‌هاي قانوني فرد و گروه و دولت‌ها نيز مشخص مي‌شود. وقتي كه به چيستي آزادي دست يافتيم به چيستي دموكراسي هم دست يافته‌ايم. به عبارتي تعريف آزادي يا آزادي تعريف شده يعني دموكراسي.
پس همين كه به تعريف آزادي اقدام ورزيديم اصول دموكراسي هم بر ما رخ خواهند نمايانيد و دموكراسي تعريف مي‌شود. چون پس از مشخص شدن حدود و اختيارات هر كس و هر نهاد دموكراسي شكل مي‌گيرد. پس آزادي و دموكراسي از يك جنس هستند اما يك چيز نيستند. اما آزادي چيست؟ آزادي كليتي است كه داراي ارزش مطلق است.   اما اين ارزش مطلق در حالت كلي خود داراي اين استعداد است كه مطلق به ضد خود تبديل شود.
يك سنگ مرمر را در نظر آوريم. در حالت عادي و صورت طبيعي اين سنگ يك موجوديت با ارزش است اما به علت كلي بودن استعداد پذيرش صورت‌هاي گوناگون را دارد. از اين سنگ هم مي‌توان سنگ قبر ساخت و هم مي‌توان تمثال «آفروديت » را آفريد. آن گاه كه پيكرتراشان از اين موجوديت كلي و سنگ بدون شکل تمثال آفروديت را تراشيدند ارزشي مشخص و ملموس از ارزش كلي به دست آمده است.   تمثال زيباي آفروديت دموكراسي و سنگ كلي  و بدون شکل ، آزادي است. همينطور كه اشاره شد وقتي يك طراح در همان گام نخست اقدام به تعريف آزادي كرد آزادي از حالت كلي و صورت خام خود بيرون خواهد آمد و هرچه در اين تعريف طراح پيش‌تر رود آزادي پخته‌تر خواهد شد و از خامي بيشتر فاصله خواهد گرفت. آزادي پخته يعني دموكراسي. محدوديتي كه در اينجا منظور و مورد بحث است از نوع نقيض آزادي نيست بلكه متجانس با آزادي يا به عبارتي روشن‌تر متجانس با آزادي انساني است.   آزادي تا وقتي محدوديت‌هاي قانوني بر خود نپذيرد براي انسان آزادي نيست بلكه نوعي حيات جنگلي خواهد بود. در اصل آزادي در شكل خام و خالص يك نوع زندگي رمه‌يي و حيات جنگلي است. اما وقتي آزادي به خود محدوديت پذيرفت قانوني خواهد بود و شكل قانونمند آزادي برابر با دموكراسي است.
به عبارتي محدوديت نشان دادن حريم‌ها است. منظور از محدوديت اين است كه شخص نخست وارد حريم شخصي و قانوني شخص دوم نشود و همينطور شخص دوم وارد حريم خصوصي شخص سوم نشود و اين تناسب تا بي‌نهايت ادامه خواهد داشت. وقتي به صورت كلي به اين روند نگاه مي‌كنيم شاهد خواهيم بود حريم شخصي شخص نخست نيز محفوظ مانده است. محدوديت قانوني نقيض دموكراسي نيست بلكه در عمل به وجود آورنده و نگاهبان دموكراسي است.  پس دموكراسي آزادي قانونمند است و وقتي پاي قانون به ميان آمد منظور تحميل محدوديت‌هاي لازم و ضروري براي دوام و بقاي يك ارزش است.
آزادی و دموکراسی ، شاید به تعبیری بیشترین واژه هایی باشند که در حیطه نظام سیاسی در کشور های در حال توسعه با فضای سیاسی کنترل شده و محافظه کارانه به کار برده می شوند. مفاهیمی که غالباً دست مایه سیاست مداران برای جلب توجه آرا مردم در محیط های به نسبت بازتر و شعار اصلی مبارزان سیاسی در نظام های سیاسی بسته تر می می باشند. اما این دو مفهوم گاهی به تسامح و یا به عمد (جهت نیل به اهدافی خاص،) مترادف هم به کار برده می شوند. قبل از طرح موضوع اصلی لازم است به مفهوم دیگری توجه کنیم که به درک بهتر این مقولات می انجامد.
مساوات:
مساوات را غالبا به عنوان غایتی سیاسی می شناسانند، آرمانی که ارزش دارد به صورت مراد و مقصود آدمی درآید. آن هایی را که سنگ شکلی از مساوات را به سینه می زنند، مساوات طلب می خوانند. انگیزه نیل به این مساوات معمولاً انگیزه ای اخلاقی است.
ولی ((مساوات)) را باید به چه معنا بگیریم؟ پیداست که هرگز امکان ندارد که انسان ها از هر لحاظ مساوی باشند. افراد از جهت هوش، زیبایی، توانایی جسمانی، قد و قامت، رنگ مو، محل تولد، سلیقه لباس پوشیدن و بسیاری جهات دیگر با هم فرق دارند. خنده دار است که بگوییم افراد مطلقاً از هر لحاظ مساوی باشند. هم گونی تام و تمام گرایی چندانی ندارند.مساوات طلبان نمی توانند جهانی را توصیه کنند که ساکنانش جاندارانی باشند شبیه سازی شده. با این حال، به رغم این که تعبیر مساوات به صورت هم گونی تام و تمام، آشکارا مضحک و خلاف عقل است، شماری از مخالفان مساوات طلبی پای خود را در یک کفش می کنند که آن را به این صورت نشان دهند. این کار نمونه ای است از ساختن آدمی پوشالی ؛ ایجاد هدفی آسان به این منظور که صرفاً آن را سر نگون کنند. آن ها با اشاره به وجوه مهم تفاوت در میان افراد، یا با گفتن این که حتی اگر بتوان به هم گونی تقریبی دست پیدا کرد افراد بی درنگ به موضعی مانند وضع سابق خویش بازگشت می کنند به تفکر خویش، بطلان مساوات طلبی را به اثبات رسانده اند. ولی چنین حمله ای تنها بر کاریکاتوری از نظریه مساوات طلبی فاتح می شود و به غالب اشکال مساوات طلبی آسیبی نمی رساند. پس مساوات همواره مساوات از برخی جهات است نه از هر جهت. بدین قرار وقتی کسی خودش را مساوات طلب می خواند مهم است که ببینیم منظور او از مساوات چیست. به تعبیر دیگر، واژه ((مساوات)) هنگامی که در سیاقی سیاسی استفاده می شود، کم و بیش بی معناست مگر این که توضیح داده شود و این که این کار به دست چه کسی و یا کسانی باید صورت گیرد. پول، دسترسی به شغل و قدرت سیاسی تعدادی از چیز هایی است که مساوات طلبان غالبا می گویند باید به طرزی مساوی تقسیم شود یا به طرزی که نزدیک مساوات بیش تری باشد. درست است که سلیقه افراد به شکل چشمگیری متفاوت است، اما این چیزها می توانند در فراهم کردن آن قسم زندگی که ارزش زیستن دارد و دلپذیر است نقش مهمی داشته باشند. تقسیم این چیزهای نیکو یا امکانات به طرزی که نزدیک مساوات بیش تری باشد راهی برای اعطا کرامتی یکسان به همه انسان ها است. تمام گزاره های مطرح شده اعم از تقسیم پول، دریافت ها، قدرت سیاسی، شغل و غیره خود نوع خاصی از مشکلات را به وجود می آورد که قابل توجه و نقد است. این که در تقسیم مساوی ثروت، رویایی و ناپایدار بودن تقسیم، نیازهای مختلف، شایستگی های مختلف و غیره مطرح می شود که با خود مشکلات فراوانی به همراه دارد. روش ((تبعیض وارونه)) نیز از دیگر راه کار های برقراری مساوات است که توضیح و نقد این میاحث در این مختصر مقدور نیست.
دموکراسی:
یکی از حیطه هایی که در آن مساوات می جویند، حیطه مشارکت سیاسی است. دموکراسی را به عنوان روشی برای سهیم کردن همه شهروندان در تصمیم گیری های سیاسی بزرگ می دانند. دموکراسی در اصل در (( دولت شهر )) های یونان باستان پدید آمد و منظور از آن حکومت (( دموس )) یا (( عامه مردم )) است، به تعبیری دیگر، حق همگان برای شرکت در تصمیم گیری در مورد امور همگانی جامعه می باشد. دو نگرش بالقوه و البته مغایر در خصوص دموکراسی شکلی بارز دارند. نگرش اول بر این معنا تاکید می ورزد که لازم است اعضای اجتماع فرصت شرکت در اداره شرکت را داشته باشند، مشارکتی که معمولا از راه رای دادن صورت می گیرد. نگرش دوم بر لزوم حکومتی دموکراتیک برای انعکاس منافع حقیقی مردم اصرار می ورزد، حتی اگر خودشان ندانند که منافع حقیقی آن ها در چیست.
البته دموکراسی خود چندین زیر شاخه مهم دارد. از جمله می توان دموکراسی بی واسطه یا مستقیم، دموکراسی مبتنی بر نمایندگی، دموکراسی خلقی یا توده ای، دموکراسی صوری و دموکراسی مسیحی را نام برد. هم چنین دموکراسی در اشکال سازمانی و صنعتی نیز نمایان می شود که می توان از جمله به دمکراسی دانشجویی اشاره کرد. در ادامه به بررسی برخی از این اشکال، به اختصار می پردازیم.
دموکراسی بی واسطه یا مستقیم:
اولین حکومت های دموکراتیک به شکل دموکراسی بی واسطه یا مستقیم بودند؛ یعنی آن هایی که واجد شرایط رای دادن بودند به جای آن که نمایندگانی برگزینند، خود درباره هر موضوعی بحث و تبادل نظر می کردند و رای می دادند. دموکراسی بی واسطه تنها در صورتی شدنی است که شمار مشارکت کنندگان اندک باشد یا تصمیم هایی که باید اتخاذ شود نسبتاً محدود و کم باشند. دشواری های عملی موجود در زمینه رای دادن شمار کثیری ار افراد درباره طیف گسترده ای از موضوعات، بسیار است، هر چند ممکن است وسائل ارتباط الکترونیکی سرانجام این امکان را مهیا سازند. ولی حتی اگر این مقصود حاصل شود، برای این که چنین حکومت دموکراتیکی به چنین تصمیمات معقولی دست پیدا کند لازم است رای دهندگان درک مناسبی از موضوعات مورد رای گیری داشته باشند، چیزی که لازمه آن زمان کافی و برنامه آموزشی است.
دموکراسی مبتنی بر نمایندگی :
حکومت های دموکراتیک کنونی از نوع دموکراسی مبتنی بر نمایندگی هستند. در این نوع دموکراسی انتخاباتی برگزار می شود که در آن ها رای دهندگان نمایندگان دلخواه خود را بر می گزینند. آن گاه این نمایندگان در روند تصمیم گیری های روزمره که خود ممکن است بر اساس شکلی از اصول دموکراتیک سازمان یافته باشد شرکت جویند.دموکراسی های مبتنی بر نمایندگی از پاره ای جهات به حکومت مردم نایل می شوند اما از پاره ای جهات دیگر به این مقصود راه نمی برند. از آن جهت به این مقصود می رسند که منتخبان برگزیده مردم هستند. با این حال، نمایندگان هنگامی که برگزیده می شوند معمولا در مورد ریز مسائل، به تامین خواسته های مردم مقید و ملزم نمی مانند. برگزاری مکرر انتخابات تدبیری حفاظتی است در برابر سو استفاده از قدرت. بعید است آن نمایندگانی که خواسته های رای دهندگان را به دیده بزرگوارانه نمی نگرند بار دیگر انتخاب شوند.
دموکراسی خلقی یا توده ای:
این نوع از دموکراسی، دموکراسی است که کمونیست ها برای جدا کردن نظام سیاسی خود، که نظام تک حزبی است، از نظام های سیاسی چند حزبی، که دموکراسی سنتی است، و از نظر آن ها (( دموکراسی بورژوایی )) نامیده می شود، به کار برند. در این نظام، حزب کمونیست خود را نماینده (( اکثریت )) جامعه می پندارد و برای (( اقلیت )) که طبقه یا طبقات استعمار گر نامیده می شود، حق سیاسی نمی شناسد. پس می توان نتیجه گرفت در این نوع دموکراسی، اصول دموکراسی به معنای رایج در سنت لیبرالیسم رعایت نمی شود. به این نوع دموکراسی، (( دیکتاتوری پرولتاریا )) نیز می گویند.
دموکراسی مسیحی:
دموکراسی مسیحی، عنوانی است که برای ایدئولوژی گروهی از حزب های سیاسی اروپا که با کلیساهای مسیحی و غالبا کاتولیک متحدند و (( حزب دموکرات مسیحی )) نامیده می شوند، به کار برده می شود. در قرن نوزدهم این حزب ها اغلب ضد امپریالیسم، ضد سوسیالیسم و ضد یهود بودند. این نوع دموکراسی بیشتر برای قدرت یابی سیاسی مجدد کلیسا مطرح شده بود اما همیشه رابطه احزاب با واتیکان مطلوب نبوده است.
نقد دموکراسی:
شماری از نظریه پردازان مخصوصاً آن هایی که تحت تاثیر کارل ماکس (۱۸۱۸- ۱۸۸۳) قرار دارند، به آن اشکال دموکراسی که طرح کلیشان در بالا ترسیم شد تاخته اند و مدعی شده اند که این اشکال صرفا حسی دروغین از مشارکت در تصمیم گیری سیاسی پدید می آورند. آن ها ادعا می کنند که روال های رای گیری تضمین کننده حکومت نیست. ممکن است برخی رای دهندگان ندانند که نیکوترین منافع ایشان در چیست، یا فریفته سخنرانان قابل شوند. وانگهی، طیف نامزدهایی که در اغلب انتخابات پیشنهاد می شوند امکان انتخاب راستین برای رای دهندگان فراهم نمی کنند. مارکسیست ها این نوع دموکراسی را (( دموکراسی بورژوایی )) می دانند که صرفا انعکاس دهنده مناسبات موجود قدرت است که خود حاصل مناسبات اقتصادی است. به صورت کلی دموکراسی را خیالی واهی می پندارند.دعوی دیگری که علیه دموکراسی اقامه می شود، عدم تخصص رای دهندگان است. مشهور ترین منتقد دموکراسی افلاطون، متذکر شده است که لازمه تصمیم گیری درست سیاسی داشتن خبرگی و تخصص فراوان است یعنی همان چیزی که بسیاری از رای دهندگان حظی از آن نبرده اند. بنابر این دموکراسی بی واسطه قریب به یقین منجر به نظام سیاسی بسیار کم مایه ای می گردد، زیرا حکومت در دست مردمی خواهد بود که مهارت یا معرفت چندانی در زمینه کاری که می کنند ندارند. انتقادات مشابهی نیز به انواع دیگر دموکراسی می گیرند مثلا در دموکراسی مبتنی بر نمایندگی می توان مدلل آورد که ممکن است نمایندگان توده مردم را بفریبند یا از منابع و قدرت خود به طور پنهان سو استفاده کنند و یا خط مشی های فکری خود را به نظام سیاسی حاکم دیکته کنند.
دعوی دیگر مسئله پارادوکس است. این موضوع این گونه مطرح می شود که مثلاً اگر من با موضوعی موافق باشم و رای اکثریت مخالف رای من باشد و به تبع نظام دموکراتیک رای اکثریت حاکم شود، آن گاه وظیفه و تکلیف من چیست؟ آیا باید به اکثریت احترام گذاشت و از نظر شخصی و منافع خود چشم پوشی کرد؟ اگر آری مطرح می شود که چرا باید منافع و نظر دیگران بر منافع و نظر من ارجحیت داشته باشد؟

۱۳۹۷ شهریور ۲۸, چهارشنبه

کلیشه های جنسیتی

 از بین بردن کلیشه‌های قدیمی جنسیتی، همت بالایی می‌طلبد و بیش از هر چیز، نیازمند تغییر در تعصبات ناخودآگاهی است که در ذهن افراد و جوامع ریشه دوانده است. کلیشه‌هایی که با دسته‌بندی ویژگی‌ها و رفتارها احکامی کلی صادر می‌کند و در قالب فرضیات، نگرش‌های ناگفته و عقاید و انتظارات درباره زن و مرد بروز می‌یابد. این کلیشه‌ها در باورهایی چون زنان در کار فرمانبردارتر هستند و یا مردان رهبران قابل‌تری هستند، قابل مشاهده است.
این دست کلیشه ها بیش از آن که ریشه در واقعیت داشته باشند به افسانه های قدیمی شبیه اند. افسانه‌هایی که با ناآگاهی سینه به سینه منتقل شده‌اند و حتی بر ذهن و ذهنیت زنان و دختران نیز رسوخ کرده‌اند. از آن تامل برانگیزتر تأثیر مخرب این عقیده‌ها بر افرادی است که از نفوذ این نگرش بر افکار و رفتار خود مصون مانده‌اند و به واسطه آن فشار زیادی از جانب جامعه متحمل می‌شوند و چنانچه مقاومت لازم در برابر این افکار را درک کنند، باز وصله‌ای ناجور و سازی ناکوک در ارکستری خواهند بود که نوای کرکننده تبعیض آن چیزی جز تشویش در پی ندارد.
بسیاری از مطالعات روانشناسی  ثابت می‌کنند که بازده و نتایج در گروه های کاری که نگاه جنسیتی در آن ها راه ندارد بسیار بالا است و یا در گروههای کاری که زنان بیشتری فعالیت و حضور دارند، نتایج چشم‌گیری کسب می‌شود.
برابری‌ میان‌ زن‌ و مرد،  مبنای‌ کنوانسیون‌ رفع‌ همه‌ اشکال‌ تبعیض‌ علیه‌ زنان‌ است‌ که‌ این‌ مفهوم‌ در همه‌ بندهای‌ آن‌ به‌ روشنی‌ قابل‌ درک‌ است. عدم‌ تبعیض‌ میان‌ زن‌ و مرد از شعارهای‌ جذابی‌ است‌ که‌ ریشه‌ آن‌ را باید در دیدگاهی‌ جست‌وجو کرد که‌ به‌ برابری‌ جنسیتی‌ زن‌ و مرد معتقد است.
ابتدا به‌ صورت‌ مختصر به ارزیابی‌ بعضی نکات پرداخته می‌شود:
الف. کلیشه‌های‌ جنسیتی‌
ب. ارزش‌ها و هنجارها
ج. ازدواج‌
د. خانواده‌
هـ . اشتغال‌
و. آزادی‌
کلیشه‌های‌ جنسیتی‌
اگرچه گهگاه مفهوم‌ جنس‌ (sex)‌ و جنسیت  (gender)، به‌صورت‌ مترادف‌ به‌ کار رفته‌اند؛ ولی‌ اگر جنس‌ را ویژگی‌های بیولوژیک‌ فرد و جنسیت‌ را به‌‌ نقش‌هایی‌ که‌ به‌وسیله‌ اجتماع‌ برای‌ زنان‌ و مردان‌ مطرح‌ می‌شود تعریف‌ کنیم، در هر دو صورت‌، دیدگاه‌ برابری‌ جنسیتی‌ بین‌ این‌ دو مفهوم‌ تفاوتی‌ قائل‌ نمی‌شود و ریشه‌ تمایزات‌ را شرایط‌ اجتماع‌ و باورهای‌ جامعه‌ می‌داند. این‌ مقاله‌ نیز ضمن‌ اعتراف‌ به‌ یکسان‌ نبودن‌ این‌ دو مفهوم، شرایط‌ دوران‌ پیش‌ صنعتی‌ و صنعتی‌ را سبب‌ تفاوت‌ میان‌ جنس‌ و جنسیت‌ و در نهایت‌ پیدایش‌ کلیشه‌های‌ جنسیتی‌ می‌داند.
در تعریف‌ کلیشه‌های‌ جنسیتی‌ چنین‌ آمده‌ است:
" کلیشه‌ یا تصورات‌ قالبی‌ جنسیتی، مجموعه سازمان‌ یافته‌ای‌ از باورها درباره‌ زنان‌ و مردان‌ است."
" توجه‌ به‌ آمار و ارقام‌ و شرایط‌ عینی‌ زندگی‌ باعث گردید که‌ سازمان‌های‌ بین‌المللی،‌ توجه‌ خود را به‌ سیستم‌ جدیدی مانند: جنسیت‌ و تحلیل‌ جنسیتی‌ معطوف‌ کنند و در برنامه‌ریزی‌ خود، هدف‌هایی‌ مانند حساسیت‌ جنسیتی‌ را وارد سازند. در توجه‌ به‌ مسائل‌ اجتماعی‌ با تأکید بر جنسیت، دیگر صرفاً به‌ مسائل‌ زنان‌ در جامعه‌ پرداخته‌ نمی‌شود؛ بلکه‌ بیشتر از آن، متوجه‌ ساخت‌ اجتماعی‌ جنسیت‌ و تلقی‌ جامعه‌ از نقش و مسوولیت‌ و انتظاراتی‌ است‌ که‌ جامعه‌ از زنان‌ و مردان‌ دارد."
در تعریف‌ ارائه‌ شده‌ از کلیشه‌های‌ جنسیتی، هدف‌ از توجه‌ سازمان‌های‌ بین‌المللی‌  به‌ جنسیت‌ و تحلیل‌ جنسیتی، فقط‌ بررسی‌ به‌ مسائل‌ زنان‌ نیست؛ بلکه‌ هدف آنان توجه‌ به‌ ساخت‌ اجتماعی‌ جنسیت‌ و در حقیقت‌ طرح‌ این‌ موضوع‌ براساس‌ قالبی‌ جدید و بر مبنای‌ این ساخت‌ اجتماعی‌ است‌ که‌ می‌توان‌ از آن‌ با عنوان‌ " کلیشه‌ای‌ مدرن"  نام برد که‌ هماهنگ‌ با جامعه‌ مدرن طراحی‌ شده‌ است‌.
الگوی‌ برابری‌ که‌ داعیه‌ دفاع‌ از حقوق‌ زنان‌ را دارد، کمبودها و کاستی‌های‌ زنان را ‌ با امکانات‌ مردان‌ ــ که از آن به‌عنوان‌ شرایط‌ ایده‌آل‌ یاد می‌شود ـــ مقایسه‌ می‌‌کند و در حقیقت‌ حامیان‌ الگوی‌ برابری، ناگفته‌ به‌ کلیشه‌های‌ مردانه‌ امتیاز بالاتری‌ داده‌اند و می‌کوشند از راه‌های‌ گوناگون و با نادیده‌ گرفتن‌ تفاوت‌ها، الگویی‌ ارائه‌ دهند که‌ زنان‌ نیز بتوانند به‌ همان‌ منابع‌ و امکانات‌ مردان دست‌ یابند؛ ولی‌ هرگز به‌ این‌ پرسش،‌ پاسخی‌ داده‌ نشده‌ است‌ که‌ آیا صلاح‌ جامعه‌ زنان و به‌ عبارتی،‌ عالی‌ترین‌ درجه‌ رشد و ترقی‌ زنان ‌ـــ با قرارگرفتن‌ در کلیشه‌ای‌ مردانه‌ تأمین‌ می‌شود؟ این‌ دیدگاه‌ که‌ در کنوانسیون‌ رفع‌ تبعیض‌ نیز شاهد آن‌ هستیم، به‌ عنوان‌ بهترین‌ راهکار در جهت‌ رشد و تکامل‌ جامعه‌ زنان‌ دفاع‌ شده‌ است.
در حقیقت‌ کنوانسیون‌ کوشیده‌ است‌ تا‌ راهکارهایی‌ جهت‌ از میان‌ بردن‌ این‌ نابرابری‌ها ارائه‌ دهد؛ اما با نگاهی‌ دقیق‌ و موشکافانه‌ به‌ این‌ نگرش‌ و با توجه‌ به‌ تعریف‌ ارائه‌ شده‌ از کلیشه‌ جنسیتی، درمی‌یابیم‌ که‌ سازمان‌های‌ بین‌المللی‌ در اعطای‌ برابری، کاری‌ جز تغییر، تبدیل‌ و توسعه‌ کلیشه‌ها براساس‌ ساخت‌ اجتماع‌ انجام‌ نمی‌دهند؛ به‌‌عبارت‌دیگر این‌ بار کلیشه‌ای‌ مدرن‌ بر مبنای‌ جامعه‌ای‌ مدرن‌ شکل‌ می‌گیرد؛ اما بار دیگر‌ به‌ دلیل‌ کلیشه‌ای‌ بودن، قادر نیست رشد و تکاملی‌ را برای‌ جامعه‌ زنان‌ درپی‌ داشته‌ باشد؛ به‌همین‌سبب‌، وابستگی‌ و فرودستی‌ جدیدی‌ را ایجاد می‌کند که‌ این‌ فرودستی‌ از خانواده‌ به‌ اجتماع‌ تغییر موضوع می‌دهد.
ارزش‌ها و هنجارها
در تعریف‌ جنسیت‌ که‌ به‌صورت‌ انتظارات‌ اجتماعی‌ از رفتار مناسب‌ هر جنس و یا تفاوت‌های‌ اکتسابی‌ فرهنگی‌ بین‌ مردان‌ و زنان‌ تعبیر شده‌ است . مبنای‌ تفاوت‌های‌ جنسیتی‌ به‌ نگرش‌ها، باورها، هنجارها و ارزش‌های‌ جامعه‌ نسبت‌ داده‌ شده؛ به‌گونه‌ای که‌ هنجارهای‌ اجتماعی، عامل‌ ایجاد کلیشه‌های‌ جنسیتی مطرح‌ گردیده‌ است.
همان‌گونه‌ که‌ در بحث‌ کلیشه‌های‌ جنسیتی‌ ذکر شد، الگویی‌ که‌ امروزه‌ برای برابری‌ زن‌ و مرد ارائه‌ می‌شود، کلیشه‌ای‌ مدرن بر پایه‌ هنجارها و باورها است. اکنون این پرسش مطرح است که‌ این‌ هنجارها، چگونه‌ پدید آمده‌ است؟
اگر در دوران‌ پیش‌ صنعتی  به‌ دلیل‌ شرایط‌ تولیدی‌ خاص‌ آن‌ زمان‌  تقسیم‌ کار صورت‌ گرفت‌ و در دوران‌ تحول‌ صنعتی‌ به‌ دلیل‌ نیاز به‌ نیروی‌ کار ارزان، زنان‌ و کودکان‌ به‌ کار گرفته‌ شدند ، درمی‌یابیم که‌ در هر دو دوره،‌ مسائل‌ اقتصادی، تعیین‌کننده‌ جایگاه‌ زن‌ و مرد در جامعه‌ قرار گرفت؛ پس‌ نگرش‌ها و ارزش‌های‌ حاکم‌ بر این‌ دوران‌ها، فقط‌ بر مبنای‌ تولید و اقتصاد بوده‌ است‌ و هم‌ اکنون‌ نیز جامعه‌ مدرن‌ برای‌ پاسخ‌ به‌ نیازهای‌ خود، کلیشه‌ای‌ جدید را مطرح می‌کند تا نیروی‌ کار مورد نیاز را در جهت‌ نظام‌ اقتصادی‌ حاکم‌ بر جامعه‌ ــ یعنی‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ ــ تأمین‌ کند. هنجارهایی‌ که‌ به‌ عنوان‌ قواعد و رهنمودهای‌ مشترکی رفتارهای‌ اجتماعی‌ را در یک‌ وضعیت‌ معین‌ قرار می‌دهد، فقط در افزایش‌ تولید و سرعت‌ بخشیدن‌ به‌ چرخه‌ اقتصادی‌ نقش‌ دارند: یعنی انسان‌ ــ چه‌ زن، چه‌ مرد ــ در خدمت‌ اقتصاد و سرمایه‌ قرارگرفته‌ است که در حقیقت‌ این‌ دیدگاه‌ از تئوری‌ اصالت‌ سرمایه، سرچشمه‌ گرفته‌ و رشد و تکامل‌ آن‌ نیز در گرو تصرف‌ روز افزون در جهان‌ مادی است.
ازدواج‌
 از ضرورت‌های‌ ازدواج‌ در جوامع‌ پیش‌ صنعتی‌ ، به‌عنوان  «جبر ازدواج» نام برده شده است. که مهم‌ترین‌ انگیزه‌های‌ ازدواج‌ را در زنان، کسب‌ پایگاه، شرکت‌ در فعالیت‌ تولیدی، فرزندآوری‌ (پسرآوری) و در مردان، کسب‌ هویت‌ به‌عنوان‌ مردی‌ متأهل‌ و مسوول، دستیابی‌ به‌ نیروی‌ کار زن‌ و فرزندآوری‌ معرفی می‌کند  .
 از آن‌جا که‌ در جامعه‌ امروزی‌ هنوز گمان‌ بر این‌ است‌ که‌ " دختر باید شوهر کند" ، می‌توان‌ به‌ نوعی‌ تأکید کرد،‌ جبر ازدواج‌ در شرایط‌ امروزی‌ برای‌ دختران‌ و (پسران) در شرایطی‌ مطرح‌ می‌شود که‌ امکان‌ قبول‌ انواع‌ نقش‌های‌ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی‌ و... وجود دارد"
روشن است که اگر به‌ ازدواج‌ فقط‌ از این‌ دید بنگریم‌ که‌ ابزاری‌ جهت‌ کسب‌ هویت‌ اجتماعی‌ است، جبر ازدواج‌ معنایی‌ نمی‌یابد؛ ولی‌ در جامعه‌ای‌ که‌ یکی‌ از مهم‌ترین‌ عوامل‌ تمایل‌ جوانان‌ به‌ ازدواج، ارضای‌ غرایز جنسی‌ است، «جبر ازدواج» مفهوم‌ می‌یابد. در لزوم‌ ارضای‌ صحیح‌ غرایز جنسی،‌ روانشناسان، دانشمندان‌ غربی‌ و دانشمندان‌ اسلامی‌ اتفاق‌ نظر دارند.
" ویلهلم‌ رایش" روانشناس‌ نامدار معاصر می‌گوید:
" مسأله‌ بهداشت‌ روانی‌ یک‌ جامعه، مربوط‌ به‌ این‌ است‌ که‌ افراد آن‌ جامعه‌ تا چه‌ حد و به‌ چه‌ نسبت‌ از روابط‌ جنسی‌ طبیعی‌ برخوردارند"
و از «امام‌ محمد غزالی» در کتاب‌ «المحجه‌البیضاء» نیز نقل‌ شده‌ است‌:‌
" نیرومندترین‌ لذت‌ جسمانی، لذت‌ جنسی‌ است، بدین‌سبب‌ اگر میل‌ جنسی‌ به‌ خوبی‌ ضبط‌ نشود و در حد اعتدال‌ به‌ کار نرود، باعث‌ هلاکت‌ دین‌ و دنیا می‌شود."
با توجه به آمار ازدواج‌ و طلاق‌ در کشورهایی‌ که‌ در پذیرش‌ کنوانسیون‌ رفع‌ تبعیض‌ و اجرای‌ الگوی‌ برابری‌ پیشتاز بوده‌اند، بیانگر کاهش‌ ازدواج‌ و افزایش‌ طلاق‌ است که‌ می‌توان‌ به‌ افزایش‌ سی‌ درصدی طلاق‌ در ده‌ سال‌ گذشته‌ و افزایش تعداد خانواده‌های‌ تک‌ والدینی‌ تا دو برابر در فرانسه  اشاره‌ کرد. با این توصیف می‌توان بین سیر نزولی‌ تمایل‌ به‌ ازدواج‌ در ایران و طرح‌ شعارهای‌ برابری‌ در سال‌های‌ اخیر، ارتباط برقرار کرد.
خانواده‌
هرگونه‌ دگرگونی‌ که‌ در زیست‌ بشر رخ‌ داده، نخست‌ در خانواده‌ بروز کرده‌ است؛ زیرا آغاز زندگی‌ از درون‌ خانواده‌ شکل‌ می‌گیرد و سپس‌ توسعه‌ یافته،‌ و تنوع‌پذیر می‌شود. نگرش‌ جنسیتی‌ نیز از این‌ قاعده‌ جدا نیست. در این‌ مقاله‌ از خانواده‌ به‌‌عنوان‌ اصلی‌ترین‌ مشکل‌ جنسیتی  در ایران‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌ و ضمن‌ تأکید بر ضرورت‌ آن، فقط‌ ویژگی‌های‌ مثبت‌ خانواده‌ در جهت‌ موجودیت‌ جامعه‌ متناسب‌ با زندگی‌ صنعتی، لازم‌ شمرده‌ شده‌ است.  البته‌ وجود صمیمیت، عشق، علاقه‌ و محبت‌ در میان‌ اعضای‌ خانواده‌ و پشتیبانی‌ آنان‌ از یکدیگر از صفات‌ خانواده‌ مطلوب‌ شمرده‌ می‌شود و به‌ یقین‌ همه‌ کسانی‌ که‌ به‌وجود خانواده‌ اعتقاد دارند، خانواده‌ مطلوب‌ را محیطی‌ مناسب‌ جهت‌ پرورش‌ فرزندان‌ می‌شناسند؛ ولی‌ در این‌جا دو پرسش‌ به‌ شرح‌ ذیل‌ مطرح‌ است:
1-آیا ساختاری‌ که‌ جامعه‌ مدرن‌ برای‌ خانواده‌ ترسیم‌ می‌کند، یک‌ خانواده‌ مطلوب‌ را پدید می‌آورد؟
2- چگونه‌ باید نگرش‌‌ها را درباره‌ وظیفه‌ زنان‌ در خانواده تغییر داد تا با مشکلات‌ جوامع‌ صنعتی‌ روبه‌رو نشویم؟
در دیدگاه‌ برابری‌ جنسیتی، خانواده‌ مشارکتی‌ به‌‌عنوان‌ الگویی‌ از یک‌ خانواده‌ مطلوب‌ معرفی‌ شده‌ است. البته‌ در نظام‌ خانواده‌، تقدم‌ مصالح‌ خانواده‌ بر مصالح‌ فردی‌ اصلی‌ پذیرفته‌ شده‌ است‌ و اعضای‌ خانواده‌ همواره‌ به‌ مشارکت‌ فراخوانده‌ می‌شوند؛‌ مشارکتی‌ که‌ مادی‌ نیست، بلکه‌ عالی‌ترین‌ سرمایه‌های‌ انسانی‌ یعنی‌ قلب، روح، عواطف، احساسات‌ و آرزوهای‌ بشری‌ در آن‌ به‌ میدان‌ می‌آید؛ ولی آن‌چه‌ به‌‌عنوان‌ خانواده‌ مشارکتی‌ در دیدگاه‌ برابری‌ جنسیتی‌ مطرح‌ می‌شود، مشارکتی‌ است‌ که‌ با آن‌ چالش‌های‌ عمیق‌ روحی‌ و عاطفی‌ به‌وجود می‌آید .
مشارکت‌ زنان‌ در تأمین‌ مالی‌ خانواده‌ یا استقلال‌ اقتصادی‌ آنان‌، تنها سبب‌ شده‌ است‌ که‌ آن‌ها‌ در دنیای‌ جدید از ضلع‌ خانواده‌ هسته‌ای‌ به‌ ضلع‌ دیگری‌ که‌ بازار کار و چرخه‌ صنعت‌ است‌  . متمایل شوند که این‌ جابه‌جایی‌ و حضور در محیطی‌ گسترده‌ تر، او را با چالش‌های‌ عمیق‌تری‌ روبه‌رو کرده است؛ به‌گونه‌ای‌که‌ خشونت‌ مدرن‌ یکی‌ از بحرانی‌ترین‌ پیامدهای‌ آن‌ است.
در جوامع‌ پیشرفته‌ و خانواده‌هایی‌ که‌ فاقد نگرش‌ سنتی‌ هستند، نه‌ تنها خشونت‌ خانگی‌ از بین‌ نرفته؛ بلکه‌ زنان‌ علاوه‌ بر خانه‌ در جامعه‌ نیز با خشونت‌هایی‌ به‌ مراتب‌ سخت‌تر روبه‌رو هستند؛ برای نمونه خشونت‌ در محل‌ کار، یکی‌ از شایع‌ترین‌ شکل‌های‌ خشونت‌ در جوامع‌ پیشرفته صنعتی‌ است. که‌ بیشتر‌ قربانیان‌ آن را زنان تشکیل می‌دهند؛ خشونت‌هایی‌ مانند: تجاوز جنسی، کتک‌ خوردن، تهدید و ارعاب، آزار و اذیت‌های‌ فیزیکی‌ و روحی که امنیت‌ آنان‌ را به‌ خطر می‌اندازد.
از دیگر روش‌های جدید‌ خشونت‌  زنان، قاچاق‌ زنان‌ و دختران‌ جوان‌ است‌ که‌ بنابر گزارش‌ مطبوعات‌ مادرید درحال‌حاضر تجارت‌ سکس‌ با درآمد سالانه‌ هفت‌ میلیارد دلار ـــ پس‌ از قاچاق‌ اسلحه‌ ـــ دومین‌ تجارت‌ جنایتکارانه‌ و پررونق‌ جهان‌ است.
از دیگر ضعف‌های‌ الگوی‌ برابری‌ جنسیتی‌ در موضوع‌ خانواده‌ این‌ است‌ که‌ الگوی‌ خانواده‌ مشارکتی‌ در پاسخ‌ به‌ کمرنگ‌کردن‌ نقش‌ زن‌ درخانواده، درصدد معرفی سازمان‌ها و نهادهای‌ مدرن‌ به‌عنوان‌ جایگزینی برای ‌ مادر برآمده است؛ بدون‌ آن‌که‌ به‌ ناتوانی‌ این‌ سازمان‌ها در ارضای‌ نیازهای‌ عاطفی‌ و روحی‌ فرزندان‌ اشاره‌ای‌ ‌کند. براساس‌ یافته‌های‌ روانشناسان، خلاء عاطفی ‌ـــ به‌ویژه‌ در سال‌های‌ اولیه‌ کودکی‌ خسارتی‌ جبران‌ناپذیر بر شخصیت‌ و رشد کودک‌ خواهد گذاشت ؛ همچنین‌ سپردن‌ کودک‌ به‌ مراکز نگهداری‌ و مهدکودک‌  به‌ویژه‌ در سال‌های‌ اول‌ زندگی‌ و به‌ مدت‌ طولانی‌ وی‌ را با «محرومیت‌ مؤسسه‌ای، عدم‌ توانایی‌ در ارتباطات‌ عاطفی‌ و پایدار و عدم‌‌ثبات‌ شخصی» روبه‌رو می‌کند.
اشتغال‌
فراهم‌ کردن‌ زمینه‌ اشتغال‌ زنان‌ و کسب‌ استقلال‌ اقتصادی‌ برای‌ آن‌ها،‌ یکی‌ از مهم‌ترین‌ اهدافی‌ است‌ که‌ در دیدگاه‌ برابری‌ جنسیتی‌ مشاهده می‌شود. اقتدار مرد در خانواده به نقش نان‌آوری نسبت داده شده است و کسب‌ استقلال‌ اقتصادی‌ و نقش‌ تولیدی‌ در ایجاد برابری‌ در جایگاه‌ زن‌ و مرد در خانواده‌ لازم‌ شمرده‌ شده‌ است.  و هرجا صحبت‌ از برخورداری‌ از امکانات‌ به میان آمده، مشاغل‌ مردان‌ هدف‌ قرار گرفته‌ است‌ و فقط‌ میزان‌ درآمد به‌عنوان‌ ملاک‌ ارزیابی‌ اشتغال‌ زنان‌ مطرح‌ شده‌ است .
نکته قابل توجه این‌که آسیب‌های‌ ذکر شده‌ که در مسیر اشتغال‌ زنان‌ وجود دارد، به‌معنای‌ مخالفت‌ با مشارکت‌ آن‌ها‌ در چرخه‌ اقتصاد یا تولید نیست؛ زیرا حضور زنان‌ در مراحل تصمیم‌سازی، تصمیم‌گیری‌ و اجرا در رشد و توسعه‌ جامعه‌ تأثیرگذار است . در حقیقت‌ دفاع‌ شعارگونه‌ از اشتغال‌ بانوان، همانند زندانی‌کردن‌ آنان‌ در فضای‌ تنگ‌ خانه‌ در عصر صنعتی‌ و فرا صنعتی‌ همواره با خطراتی همراه است.
آزادی‌
در این‌که‌ واژه‌ آزادی، زیبا و مقدس‌ است،‌ هیچ‌ تردیدی‌ نیست؛ ولی‌ آزادی‌ جزء کلماتی‌ است‌ که‌ تعاریف‌ بسیاری‌ برای‌ آن‌ ارائه‌ شده‌ است. اگر آزادی‌ را به‌ توسعه‌ اختیار معنا کنیم، این‌ توسعه‌ را می‌توان به بعد مادی‌ یا معنوی‌ نیز تعمیم داد. اگر سعادت‌ بشر را فقط‌ در بهره‌وری‌ مادی‌ تعریف‌ کنیم، در این‌جا انسان‌ به‌ آزادی‌ نیاز دارد تا‌ در این‌ راه،‌ او را یاری‌ کند .
تعریف‌ آزادی‌ در توسعه‌ مادی، همان‌ مفهوم‌ آزادی‌ به‌ معنای‌ لیبرالیستی‌ و اباحه‌گری‌ است‌ که‌ با ارزش‌هایی‌ مانند: خانواده‌ و ازدواج‌ در تعارض‌ است؛ بنابراین‌  آزادی‌‌ای که‌ منجر به‌ از بین‌ رفتن‌ این‌ نهادها خانواده و ازدواج می‌شود، بشر را از معنویت‌ دور می‌کند که مفهوم‌ آزادی‌ در کنوانسیون‌ رفع‌ تبعیض‌ که‌ در مقدمه‌ و ماده‌ یک‌ بر آن‌ تاکیده‌ شده‌ است‌ .  
نتیجه‌
برابری‌ جنسیتی‌ با شاخصه‌های‌ در پیشگفته که با معنای برابری در کنوانسیون مطابقت دارد و به بیانی از زمینه‌سازهای فرهنگی کنوانسیون رفع تبعیض به‌شمار می‌آید، بدون‌ درنظر گرفتن‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌ و انسانی‌ تبیین‌ شده‌ است.
جامعه‌ای‌ که‌ می‌کوشد تا در جهت توسعه‌ حرکت‌ کند، نمی‌تواند با توجه‌ صرف‌ به‌ عوامل‌ مادی‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ تعالی‌ انسان‌ها به‌ توسعه‌ مطلوب‌ دست‌ یابد و البته در این‌ میان،‌ حضور زن‌ در روند توسعه‌ الزامی است. درصورت‌ درک‌‌ هویت‌ و شأن‌ والای‌ زن‌ و با توجه‌ به‌ اصل‌ تساوی‌ و برابری‌ در ارزش‌های‌ انسانی، بی‌‌شک‌ زنان‌ در این مسابقه  رسیدن به کمال پیشگام‌ خواهند بود.
به‌طورکلی‌ برابری‌ جنسیتی‌ با مفهوم‌ ارائه‌ شده‌ در این مقاله‌ ، می‌تواند آثاری را  درپی داشته باشد که‌ به‌ بعضی‌ از آن‌ها اشاره‌ می‌شود:
ـــ عدم‌ دستیابی‌ زنان‌ به‌ حقوق‌ خویش‌ در تلاش‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ مردان.
ـــ کمرنگ‌ شدن‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌ در جامعه.
ـــ بی‌ اهمیت‌ جلوه‌ دادن‌ ازدواج.
ـــ تضعیف‌ جایگاه‌ زن‌ در خانواده‌ با ارائه‌ کمترین‌ کارکردهای‌ خانواده.
ـــ تبدیل‌ شدن‌ زنان‌ به‌ کالا و ابزار در جهت خدمت‌ به نظام‌های‌ سرمایه‌داری.
ـــ ترویج‌ آزادی‌ به‌ معنای‌ بی‌ بند و باری.
توجه‌ به‌ ریشه‌ جریان‌های‌ فرهنگی، علاوه‌ بر ارائه‌ راهکار در رویارویی‌ با آن‌ها، بیانگر این‌ اصل‌ است که‌ حرکت‌های‌ فرهنگی‌ در جامعه‌ را  هر چند به‌ ظاهر سطحی‌ و خُرد باشد  نباید نادیده‌ گرفت.

۱۳۹۷ شهریور ۲۴, شنبه

دادخواهی ، آگاهی جمعی


تمام قیامهای استقلال طلبانه و ضداستبدادی، ضداشرافی، ضد برده داری و بهره کشی، از قیام اسپارتاکوس علیه امپراطوری برده داری روم تا مبارزات مردم هند بر ضد استعمار بریتانیا به رهبری گاندی، مبارزات مدنی مارتین لوتر کینگ در آمریکا و تلاشهای مردم افریقا به رهبری نلسون ماندلا، را میتوان بعنوان  دادخواهی و عدالتخواهی فهرست کرد. طبیعی است که مبارزات انسانها دراین راستا، متناسب با امکانات، ابزار، توانمندیهای فکری و سطح تجربیاتشان از مراحل خیلی ابتدایی تا مراحل عالی در حال تکامل بوده است.اين داد خواهي كماكان با تغیير ذهنيت جامعه ادامه داشته و در هر زمان با تعريف مجزا ، شكل ديگر و سطوح متفاوت ادامه دارد.
آگاهی جمعی ، نظامی اخلاقی و اجتماعی شامل احساسات و باورها و ارزش‌های مشترک میان افراد جامعه که خارج از اختیار فرد و همچون نیرویی مستقل بر او تأثیر می‌گذارد.  آگاهی جمعی اصطلاحی در جامعه‌شناسی دورکیم، که بر واقعیت جامعه ورای افراد دلالت دارد. آگاهی فردی و وجدان اخلاقی از سامانِ تجویزی  مشتق می‌شود که اعضای جامعه را به تفکر، داوری و کنش بر مبنای برخی هنجارهای به لحاظ اجتماعی مطلوب وادار می‌کند.
دادخواهی ترجمه فارسی واژه تظلم، در تعریف کلی به این معنی است که وقتی به کسی ظلم و بیداد شد، باید این حق را داشته باشد که از طریق ساختاری که جامعه را اداره می‌کند، دادخواهی کند. دادخواهی در یک پرونده خصوصی با دادخواهی در یک پرونده جنایت که خود ساختار حکومتی متهم آن و موضوع بحث ما، تفاوت ماهوی دارد. امروز واژه دادخواهی در قوانین و حقوق بین‌الملل بار حقوقی و سیاسی معینی دارد که با روشن شدن حقیقت و عدالت انتقالی پیوند خورده و نگاه جدیدی را در تصفیه حساب با جنایتهای مسکوت مانده گشوده است. توجه به دادخواهی و تبدیل آن به حرکت و جنبش از دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی سرعت گرفت، به ویژه در کشورهای آمریکای لاتین. تجربه پربار آنها و به ویژه جنبش مادران دادخواه، به سرعت به دیگر کشورها گسترش یافت.
سنت تجمع در مکان‌های عمومی را نخستین بار مادران دادخواه مکزیک در دهه ۷۰ میلادی پایه گذاشتند ولی این مادران مایو آرژانتین بودند که با پایداری‌شان الگوئی شدند برای حرکتهای مادران دادخواه در دیگر کشورها. بیشتر این مادران، زنان خانه دار بودند که علاقه چندانی به سیاست نداشتند. اما همین مادران ”غیر سیاسی“ بودند که یکی از بزرگترین حرکت‌های سیاسی را در دو دهه آخر قرن بیستم به راه انداختند. همین مادران غیرسیاسی بودند که توجه جهانی و حقوق بین‌الملل را به مسئله ناپدیدشدگی قهری جلب کردند که در میثاق رم در سال ۲۰۰۲ به عنوان “جنایت علیه بشریت” شناخته شده است.
مادران مایو
 در آوریل ١٩٧٧ زنانی که سربندی سفید بسر داشتند و عکسهای فرزندان‌شان را به سینه نصب کرده بودند، اولین راهپیمائی خود را دور میدان مایو آغاز ‌کردند. پیش از آمدن به خیابان، آنها در کلیسائی دور هم جمع می‌شدند ولی بنا به پیشنهاد خانم ویلافلور، که خود نیز بعدها به جرگه ”ناپدید شدگان“ پیوست، میدان مایو را که مرکز سیاسی شهر بوئنوس آیرس و مشرف به مقر روسای جمهور است، برای تجمع خود انتخاب کردند. در همین میدان بود که در مه سال ١٨١٠ مردم آرژانتین استقلال خود را از اسپانیا جشن گرفته بودند.
در نخستین راهپیمابی تنها ١۴ مادر شرکت داشتند. آنها خاموش دور میدان مایو راه می‌پیمودند، ولی در سکوت‌شان سکوت را شکستند و با تجمع منظم خود در روزهای پنجشنبه و راس ساعت مشخص با آمدن به خیابان حضورشان را بر حکومت و افکار عمومی تحمیل کردند. بر تعدادشان افزوده‌شد و صدایشان را گوشهای شنوا حتی در کشورهای دوردست شنیدند و آوازه‌شان به مطبوعات خارجی هم کشید. اما در روزنامه‌های آرژانتین در باره آنها سکوت همچنان حاکم بود.
با نزدیک شدن سقوط حکومت نظامیان، که هفت سال به درازا کشید، حضور و موجودیت مادران مایو دیگر قابل چشم پوشی نبود. رائول آلفونسین، اولین رئیس جمهور منتخب بعد از کودتا، رسما از مادران مایو برای شرکت در مراسم ریاست جمهوری دعوت به عمل آورد. آنها به رغم شرکت در این گونه مراسم، ولی از خواست‌شان کوتاه نیامدند، با شعار “ناپدیدشدگان به زندگی باز گردانده شوند”، خواستار روشن شدن حقیقت و محاکمه آمران و عاملان جنایت شدند.
مادران شنبه استانبول
 هیجده سال بعد، مادران ناپدیدشدگان ترکیه حرکت مشابهی را آغاز کردند. آنها هر شنبه ساعت ١٢ ظهر، در میدان گالاتاسرای استانبول بر روی سنگفرش خیابان می‌نشستند و عکس فرزاندان‌شان را به دست می‌گرفتند. شعار نمی‌دادند و در سکوت روی پلاکاردی که معرف آنها برای رهگذران است، نوشته شده بود : ما اینجا هستیم برای انسانهای مفقود شده/ ما فرزندان خود را می‌خواهیم.
فشار نیروهای امنیتی بر این مادران باعث شد که مدتی حرکت‌شان متوقف شود. دلیل دیگر هم این بود که در سالهای اول حکومت طیب اردوغان مواردی از شکایتهای مربوط به ناپدیدشدگان مورد بررسی قرار گرفت و حتی خود او با نمایندگانی از مادران شنبه دیدار کرد که به معنای اعتراف به این بود که در این کشور انسانهائی بطور غیرقانونی سر به نیست شده‌اند. در سال ٢٠٠٩ مادران شنبه حرکتشان را از سر گرفتند. در یکی از شنبه‌های سال ۲۰۱۶ آنها ۶۰۰ مین تجمع خود را برگزار کردند که هزاران نفر در آن شرکت داشتند.
مادران خاوران
 پس از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان  ۶٧ در ایران ، که جمهوری  اسلامی از دادن هر گونه اطلاعات در باره این اعدامها خودداری ‌کرد، خانواده‌ها با اطلاعاتی که خود بدست آوردند، دانستند که عزیزانشان در خاوران در گورهای جمعی دفن شده‌اند. از آن زمان بود که رفتن آنها به این گورستان گسترده تر شد. تجمع‌شان با مناسکی همراه است، مثل پخش گل روی زمین، راه‌پیمائی دور محوطه، خواندن سرود و گاه سخنرانی. این برنامه‌ها پس از تخریب این گورستان در بهمن ۱۳۸۷ و بستن درب آن تا حدودی غیرممکن شده‌است.
مادران خاوران به اقدامات دیگرهم متوسل شده‌اند. بعد از کشتار تابستان  ۶۷ به مقامات مسئول ایران و هم به نهادهای بین المللی شکایت بردند. این نامه نویسی‌ها بیش از آنکه امید بستن به دستگاه‌ها باشد، اعلام حضور است و نیز مستند کردن خواسته ها. آنها بودند که اسامی اعدام شدگان ۶۷ را جمع‌آوری کردند و در همان زمان از این کشتار بزرگ پرده برداشتند.



  چهل و دو سال بوده اید . دیگر بس است . باید برای همیشه در زباله دان تاریخ با بدترین نام دفن شوید . ای منفورترین موجوداتی که نمیشود گفت چه ه...