۱۳۹۴ دی ۱۱, جمعه

فروغ آغازگر زنانگی در شعر پارسی، نوشتاری از پوران فرخزاد

 زنانفرهنگی  >  فروغ آغازگر زنانگی در شعر پارسی، نوشتاری از پوران فرخزاد

forogh farokhzad
 فروغ فرخ‌زاد را شاید بتوان نماد شعر زنانه در ادبیات فارسی دانست. زنی که نه تنها بدون ترس، که با تمام شهامت و افتخار زن بودن خود را در شعر فریاد می زند و تمام قواعد سنتی و مذهبی حاکم بر زن شرقی به ویژه زن ایرانی را در می نوردد و زادنی نو و ستودنی و زنانه می کند. وی که آغازگر این نوع بی پروایی زنانه در شعر است، با وجود عمر کوتاه خود چندین مجموعه شعر به یادگار گذاشته است که از ماندگارترین کتاب های دوره ی معاصر به شمار می رود. هشتم دی ماه، سال روز تولد دوباره فروغ بود. فروغی که هرچند جسمش از دنیا خارج شد اما روحش در تمام زنان و برابری طلبان و آزادی خواهان دمیده و متبلور شد. فروغ نه تنها در نشان دادن زنانگی در شعر موفق بود، بلکه در روشن و آگاه کردن زن ایرانی به حقوق مسلم و برابری های جنسیتی خود با مردها نقش به سزایی داشت. به همین رو در ادامه مقاله ای درباره زندگی فروغ، از تولد تا مرگ و توضیحاتی از فراز و نشیب های آن به قلم پوران فرخ زاد، خواهر وی آورده شده است.
پوران فرخ زاد، خواهر فروغ و فریدن فرخزاد، شاعر، رمان نویس و پژوهشگر تاریخ باستان و محقق فرهنگ زنان است. از وی بیش از سی اثر چاپ شده شامل آثار تحقیقی، شعر، رمان و … دارد. از مهم ترین آثار وی می توان به آثاری هم چون: آثار تحقیقی «کارنامه ی به دروغ» از انتشارات علم، «مهره ی مهر» انتشارات نگاه، رمان های «در انتهای آتش آیینه» از کتاب سرای تندیس، «زن شبانه ی موعود» انتشارات نگاه،  «بسیج مادر» انتشارات جام، «کارنامه ی زنان کارای ایران»، انتشارات قطره، و کتاب دو جلدی «دانش نامه ی زنان فرهنگ ساز ایران و جهان» از انتشارات زریاب اشاره کرد.
متن پیش رو نوشتار پوران فرخزاد برای ماهنامه خط صلح است که به مناسبت چهل و دومین سالگرد درگذشت فروغ فرخزاد، هنرمند آوانگارد ایرانی نوشته شده است، خبرگزاری هرانا به مناسب فرارسیدن سالروز تولد این هنرمند دگراندیش به بازنشر این مطلب مبادرت می کند.
فروغ:
زنی از سیاره ناهید
وقتی که تعطیلات نوروزی فروردین ۱۳۲۰ به پایان رسید، چند ماهی بیش از لحظه «شگفت عزیمت» فروغ الزمان فرخزاد از هفت سالگی و نشستن پشت میزهای فرتسوده دبستان مختلط سروش نمی گذشت.
در آن زمان هیچ یک از آموزگاران این مدرسه نمی دانستند دخترک هوشیار و شیطانی که بیشتر بافه های گیسوانش را با روبان سرخ زینت می داد و برق کفش های ورنی اش چشم بچه ها را خیره می کرد روزی در پهنه ی شعر معاصر ایران چنان خواهد بالید که دکتر رضا براهنی درباره اش خواهد نوشت: «فروغ فرخزاد را باید بی شک بنیانگذار شعر مونث فارسی دانست.»
بی تردید از آغاز تا پایان سال ۱۳۱۳ خورشیدی زنان متعدد دیگری هم به دنیا آمده اند که بنا بر شهادت تاریخ ادبیات پیش از آن هم آمده بودند.شاعران جنس زن که پیش از، یا مقارن فروغ لب به سخن گشودند و سخنان شان هم بیش و کم بر دل ها می نشست. اما فروغ با پدید آیی ناگهانی خود که با ضربه ی گستاخانه ی شعر ساده ی گناه آغاز شد آتشی چنان بلند را بر پا کرد که دیگر شاعران مونث را با تمامی امتیازاتی که داشتند سایه نشین شهرت نامنتظره ی خود کرد.
اگر دیگر سخن سرایان زن با همه ی زنانگی بنابر یک عادت تحمیلی تاریخی از زبان مردان سخن می گفتند و جسارت آن را نمی داشتند تا در سروده های شان به زن بودن خود اشاره ای کنند اما فروغ که از سیاره ی شورمند ناهید(زهره، ونوس) آمده و با زن(مادر ازلی) پیوندی شفاف و آشکار داشت نه در لابیرنت زندگی که در آثارش هم پیوسته زن باقی ماند و چنان ساده و صمیمانه و زنانه سخن گفت که شاعر پر آوازه ی معاصر، احمد شاملو، در گفت و گویی با یک گزارش گر در این باره گفت: «فروغ آن قدر زن است که من هرگز نتوانسته ام شعرش را با صدای بلند بخوانم و هر وقت این کار را می کنم به نظرم می آید لباس زنانه تن ام کرده ام، در ذهن ام هم که می خوانم شعرش را با صدای زن می شنوم.»
البته نه یک زن منفرد تنها! بدون مسئولیت های اجتماعی و بدون رد پای جنسیتی که برآمده از سنت های کهنه و جامد بود. چون صدای جوان او که پژواک فریادهای اعتراضی زنی از هوشیاران آزادی خواه و برابری طلب خاور زمین است. نه تنها از دنیایی که چند سالی بیش در آن نزیست، که از ابتدای حادثه می آمد، از سال های دور و دیر، از گلوی حوای باغ عدن  که با چیدن سیب وسوسه از درخت حیات واژه ی شور آفرین عشق را فریاد کرد و بی اعتنا به لعنتی که انتظارش را می کشید. عصیان ابدی زن را آغاز کرد اگر چه بشتاب فریاد او به قهر آدم (مرد) در گلوی اش گره خورد و بر ادراک تندی که کاشف درخت معرفت شد بشتاب سایه ای محیلانه فرو افتاد تا از همان لحظه ی نخست جایگاه اش از جنتی که باید همراه هم(هم پا) تراز او می شد جدا گردیده و به صورت آفرینه ای درجه ی دو و به گونه ی نیمه ای نا تمام در آید. او آفرینه ای بدون حقوق اجتماعی و ابراز وجود با آن که پیش از فروغ انگشت شمار زنانی از جرگه ی سخن سراان کوشیده بودند «آن صدای زندانی» را آزاد کنند. اما تنها فروغ بود که سرانجام کلید آن قفل سنگین را در قفل دان چرخاند و موفق به گشودن در این بنهفته این کاخ راز آگین شد و آن را به گستاخی از هم گشود. پرده ها را به کناری زد و هر آن چه را که زنان دیگر به سالیان دراز می خواستند بگویند و هیچ گاه نگفتند به یک بار، نه با بچه ای در زیرزمین تاریک یا زمزمه ای در گنجی در بسته که با بانگی بلند که البته بازتاب پای پرخروشی را هم در پی داشت گفت و گفت، جسورانه خود را به آب زد، نه به آبی آرام که دریایی پر جذر و مد و طغیانی که او را با خود برد و تا انتقادهای اجتماعی و آزادی خواهی سرش را به صخره ی مرگ نکوباند و جان اش را که با جنون شعر در آمیزه بود ستاند آرام نگرفت!
فروغ از ابتدای ورود به تالار شعر یک «من» آشکار بود بی نقاب و به دور از همه ی پوشش های رایج و روبنده ای که دین، آیین و سنت بر چهره ی زن شرقی زده بود! و زده است. او به زعم بسیاری از شاعران، بیشتر زن و کمتر مرد که در سروده های شان حضور ندارند و بین آن چه می گویند و آن چه می نمایند تفاوت از ماه تا مریخ است، اشعار خود از آغاز تا انجام حضوری روشن دارد. در آثارش زندگی می کند، نفس می کشد، راه می رود، فریاد می زند، حق خودش را می خواهد، گریه می کند، می خندد، عشق می ورزد و با تمامی قلبش دوست می دارد و از پشت هر واژه ای از واژگان شعرهای اش صدای صمیمی او را می شنوید که از خود و از آن چه به ناروا بر آن «خود» رفته است می گوید. اگرچه خود او و نه یک فرد بل موجودی جمع است و آن چه سودازده و صمیمی بر همه و بی پروا می گوید همان هایی است که خیلی ها می خواهند بگویند، اما هرگز نگفته اند، جراتش را نداشته اند که بگویند!
او که ریشه در ده و تبار از طبیعت ناب دارد؛ از سوی پدر از دهکده ی «بازرگان» تفرش نی آید و از سوی مادر بزرگ مادری از دهاتی در حومه کاشان، همیشه به اصلی که بسیاری از دهاتی های شهر نشین به آسانی آن را به فراموشی می سپارند وفادار ماند و با آن که در شهر به دنیا آمد و قد کشید و در خانوده ای شهری با آداب و رسوم و تیره ی تهرانی پای طبقه ی دو بزرگ شد، اما هیچ گاه صفا و سادگی ریشه ی روستایی خود را واننهاد و در ژرفای روح و فکر خود همواره دهاتی باقی ماند و پاکی خالصانه ای را که در خونش موج می زد به پلیدی و پلشتی شهر نفروخت.
او که ناهیدی زاده شده بود صافی و زلالی آب های رونده را داشت کم تر دروغ می گفت و دوست هم نداشت که دروغ بشنود، از رنگ و روی دروغ زنان و ریاکاران و زورگویان و ستم گران می گریخت، و از تنفس در هوای مانده ملول بود و هر آنچه را که بر ضمیرش می گذشت بی هیچ ترس و واهمه ای بر زبان می آورد و به هیچ آداب و ترتیبی تن نمی سپرد و زندگانی را با همه ی نمادهایش چه سخت و درشت و خلنده و جان آزار، و چه نرم و نوازا و دل آرام عاشقانه دوست می داشت و به ساده ترین نشانه های حیات کودکانه مهر می ورزید و مانند ساقه ای نازک در دشتی پهناور به «باد و آفتاب و آب» عشق می ورزید و بارور از سیلی سوزان می خواست با نوشیدن عصاره ی طبیعت که شاید همان آب حیات بود در جاودانگی آن سهیم باشد، ولی چون هماره آن شبح مرموزی که از چشم بسیاری از زندگان زمینی پنهان است در نهان خانه ی جان خود می دید و حضور دایمی مرگ را در ژرفای خود احساس می کرد و از روال زودرس خود به خوبی خبر داشت. همپای ستایش زندگی از مرگ هم می گفت و به تکرار هم می گفت و بی سرور چنان که هر جستارگی هوشیاری توجه های وحشت از زوال را در بیشتر آثار او به چشم می بیند و پژواک واژگان آهنگین که او را از احساس «یک نامعلوم» به تکرار دچار «دلهره های ویرانی» می کرد. گوش هایش را می آزارد و به یاد او می آورد که «پرنده رفتنیست!…» و بدین سان بود که در سراسر زندگانی کوتاه خود نه تنها از شوق زیستن و پیوستن به جاودانگی که از شهوت «تند مرگ» هم لبالب بود و در عمیق ترین لحظات سعادت هم از این احساس آزار دهنده خالی نبود و مرگ که خواهر توامان زندگی است همه جا با ردای سیه بلندش او را دنبال می کرد و به اصراری لجوجانه سایه ی وحشت آفرینش را به او می نمود و در گوش اش زمزمه می کرد. به یاد داشته باش که سرانجان «باد تو را با خود خواهد برد» و با اطمینان به این پایان هم چنان که روان به سوی تپه ی قتل گاهش لحظات گوناگون زندگی را می آزمود. بر صلیب مرگ خویش بوسه زد و آن را به عنوان سرنوشتی محتوم پذیرفت و این چنین بود که آگاه از این سرنوشت تلخ در سراسر عمرش که به کوتاهی یک آه بود شادی های زندگی را بیشتر در آمیزه با اندوه زوال احساس می کرد. در نور و تاریکی یک جا می زیست و خنده و گریه اش از هم جدا نبود. هم چنان که از نور و روشنایی می گفت و خورشید و ماه و ستاره گان را یک جا می ستود غرقه در «وزش های ظلمت» به تاراج بی امان آن می اندیشید و لحظه ی موعود را انتظار می کشید. آن لحظه ی شگفت که سرانجام «بادها خطوط زندگی او را قطع می کردند، و او را با خود به آن سوی زمان» می بردند، تا چنان که می دانست ونیک هم می دانست به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گردد. اگرچه مرگ با یک ضربه ی ناگهانی او را به چنان بلندایی رساند که پیش از آن هیچ شاعر مونثی در ایران زمین نرسیده بود، مرگ که به راستی تولد دیگر او بود!
فروغ از پدری ارتشی و مادری سخت گیر و دسیپلینه و در خانه ای که قانون های حکومت نظامی در آن اجرا می شد به دنیا آمد، خانه ای هم چون مدارس شبانه روزی قرن نوزدهم انگلستان با همان مقررات خشک و سخت و قوانین آزار دهنده و جنون آور، البته با نیات تربیتی! در این حال و هوای دلگیر، از همان آغاز زندگی، روحیه ی سرپیچی و تمرد که در مشرق زمین بیشتر از دختران، خاص پسران است در فروغ بالید و گسترید و هنوز خیلی کوچک بود و خردسال که علم عصیان را در برابر اسارت خود و طفولیت خواهر ها و برادر های اش که نمونه هایی از اجتماع بودند بلند کرد و کم تر روزی بود که دسیسه ای به سر کردگی او در خانه شکل نبندد که به نوعی بیشتر مادر و گاه پدر را خشمگین نسازد!
از دوره ی کودکی «دیوار» در آن خانه ی قدیمی نقشی اساسی داشت و تا چشم کار می کرد به دور همه چیز دیوار کشیده شده بود، دیوارهایی با تابلوی ورود ممنوع و در پشت هر دیواری، رازی وسوسه آفرین پنهان بود. دیوار، در دیوار، در دیوار و درهایی بیشتر بسته که ین دیوارهای حدایی و درهای میشه بسته نه تنها در دوران کودکی فروغ که تا همیشه ی زندگی با او بودند و وقتی که در ماهنگی هایی موذیانه به هزاران در بسته تبدیل می شدند و او را در اوج ناامیدی به شدت می آزردند و خسته اش می کردند.
«آرزوها!
    خود را می بازند
    در هم آهنگی بی رحم هزاران در
        بسته
    آری پیوسته بسته، بسته
            خسته خواهی شد.»
اما این دیوارهای مرزی یا حایل همیشه هم او را این چنین نمی آزردند و گاهی نیز در دل شبی خاموش قد می کشیدند تا از مزرعه ی شب او پاسداری کنند، اگرچه دیوار چه حایل و چه پاسدار، هم چنان دیوار است و دل آزار!
اکنون دوباره در شب خاموش/ قد می کشند هم چو گیاهان/ دیوارهای حایل، دیوارهای مرز/ تا پاسدار مزرعه عشق می شوند
دومین دختر خانواده ی فرخ زاد هنوز به درستی چشم روی دنیا باز نکرده و شناسای نیک و بد نشده بود که با یک رقیب رو به رو شد، برادر کوچکی که هنوز از راه نرسیده، نیمی بیشتر از جای فروغ را در خانواده اشغال کرده بود! آیا میل رقابت با آن رقیب شیرین و دوست داشتنی که نام فریدون را به رویش گذاشته بودند فروغ را بیشتر به سوی پسرها می کشانید و وادارش می کرد تا بیشتر تقلید آن ها را در بیاورد. در بازی های آن ها بیشتر از دخترها شرکت کند، و خودش را حتا از آن ها هم جسورتر و شیطان تر و هم پسرتر نشان بدهد؟!
البته در خانواده هایی که شمار فرزندان آن زیاد است این نوع رقابت ها چه پنهان و چه آشکار وجود دارد. هر فرزند تازه ای که به دنیا می آید بخشی از حقوق کودکان پیش از خود را پایمال می کند و بخشی از جای آن ها را به اشغال خود در می آورد و فقط خدا می داند در دخترهای کوچکی که گرفتار رقیبی تازه نفش شده اند چه می گذرد. در آن ها چه کمبودهایی به وجود می آید و چه عقده هایی زاییده می شود! بی گمان بیشتر سرگشتگی های مهرجویانه و بی قراری های فزاینده آن از همین نوع عقده ها به وجود می آید که با بالندگی های انسان بزرگ و بزرگ تر می شوند و تا پایان عمر جان آدمی را می آزارند و چه بسا که مسیر سرنوشت طبیعی او را هم عوض می کنند.
اما فروغ فقط از تماشای این رقیب تازه نبود که سر به عصیان های خانگی می گذاشت و سازه هایی دیگر هم بودند که شورش درونی او را شدیدتر ساخته و زندگی را از همان آغاز بر او ناساز می کردند. یک داوری نادرست، یک کلام ناپسند و ناروا، یک تبعیض ظالمانه، یک بکن، یک نکن آمرانه، یک سیلی، یک مشت …! در او اثر زیادی می گذاشت، وقتی وادارش می کردند لباسی را که نمی پسندید بپوشد یا خوراکی را که دوست نداشت به زور بخورد، وقتی در برابر هر اظهار عقیده ای ناسزا می شنید ای در برابر هر ظغیانی به شدت تنبیه می شد، وقتی که افراد خانواده بچه های دیگر را به او ترجیح می دادند، وقتی که خواسته هایش را سرکوب می کردند تا خواسته های خودشان را به او تحمیل کنند، وقتی که پای به زمین می کوبید و فریاد کنان می گفت: نه!نه!نه! و صدای دیگر به لجاجت می گفت: آری؛ وقتی که… .
تردیدی نیست که عصیان درونی فروغ که بعدها نام واژه ای شد بر روی یکی از دفترهای شعرش، از همین زمان ها آغاز شد. وی بی جهت نبود که از همین زمان ها، هم چون آریان قهرمان پیشه اش در فکر باز کردن درهای بسته ای بود که ریش آبی او را از بازکردن آن منع می کرد و خراب کردن دیوارهایی که او را به گزینش نام «دیوار» برای دفتر دیگرش کردند، درهای بسته، دیوارهای بلند، گنجه هایی که کم تر باز می شدند و آن دسته کلید بزرگی که نه نقره ای بود و نه طلایی اما هم فروغ و هم سایر بچه های خانه در وسوسه ی ربودن آن می سوختند. دسته کلید مادر که به پهنه ی دریا می خورد و شهوت کنجکاوی همه ی بچه ها را تسکین می داد! بی تردید چگونگی پرورش و شرایط خانوادگی به فروغ که بدون راهنما و بی دلیل راه تنهای تنها خودپا، هم چون گیاهان وحشی بالید، شکل گرفت و وادارش ساخت تا با جستارهای خودسرانه در بندابند پدیده های حیات به شناخت زندگانی بپردازد و آموزگار، مربی و کاشف خویش باشد او زندگانی را از راه تجربه آموخت، در هر لحظه ایستاد، نگاه کرد، اندیشید و تا به دریافتی نرسید، اگرچه تلخ، اگرچه زهرآلود، شایعه ساز و آزار دهنده، اما از جای نجنبید و بدین سان بود که اندک، اندک به خویشتن نقبی زد و به آن راه یافت تا از حقیقت برهنه و بی نقاب خود بگوید، او از راه قربانی کردن زندگانی جسمانی خویش به خویشتن درونی رسید، لا او دست داد و پیمان بست که جز از زبان او نگوید و چون بدین راه و روش گفت و گفت، فریاد خرد ناشناسان ریایی از بر سوی برخاست و در شهر مردسالار و زن ستیز ولوله ای به راه افتاد که زن را چه به این حرف ها! و سپس حکم تمرد او صادر شد!
فروغ که دمی بیشتر از فاصله ی «دو آتش سیگار» در سیاره زمین نزیست، اگرچه طول زندگانی اش کوتاه بود، اما چون نه در طول که در پهنه های دقایق زیست، شاعری شد تجربه مند و جهان بین و یکی از رازهای ماندگاری اش نیز همین است، چون شاعری که در لحظات نزیسته، در آن تعمق و تفکر نکرده، آن را چون لیمویی در دست نفشرده و عصاره ی آن را ننوشیده باشد چه حرفی برای گفتن دارد؟!
و او که بسیاری از گفتنی ها را جسورانه به زبان شعر گفت و سرود به راستی شاعری تجربه گرا بود، چنان که خود او هم به این معنا اعتراف کرده و نوشته است: «من از آن آدم هایی نیستم که وقتی می بینم سر یک نفر به سنگ می خورد و می شکند، نتیجه بگیرم که دیگر نباید به طرف سنگ رفت، من تا سر خودم نشکند، معنی سنگ را نمی فهمم!»
و چه سرها که از او شکست تا سرانجام در پرواز مرگ به تولدی دیگر رسید و ققنوس وار از خاکستر مرگ زایشی دوباره یافت که این بار ابدی بود!
آثار شعری فروغ نه تنها در جامعه ادبی-فرهنگی تاثیرات چشم گیری گذاشت، که زنان را هم از خواب سنگین اعصار و قرون بیدار ساخت. در روح برابری طلبی و آزادی خواهی را که به همت زنان فعال اجتماعی از انقلاب مشروطه آغاز شده بود نفس دوباره ای دماند. هویت شان را به عنوان نیمی از افراد جامعه به ان ها نشان داد و به ویژه به زنان قلم به دست چه شاعر، چه نویسنده چه ادیب و هنرمند آموزانید که بایسته است به زبان خودشان سخن بگویند و با نگاه خودشان به آفرینش های هنری بپردازند و به دور از تقلید از زبان و نگاه مردانه که تا آن زمان ادامه داشت و به همین دلیل در برابر استعدادهای زنانه سدی کشیده و مانع پیشروی و خلاقیت های ادبی و هنری آنان شده بود- به آفرینش های خود چهره ی تازه یی بخشید. که مکتب او به زودی هواداران بسیاری یافت. و اینک سال هاست که زنان شاعر، نویسنده، نقاش، مجسمه ساز و … راه او را ادامه می دهند و بدین سان است که اینک شمار زنان ادیب و هنرمند چنان افزایش یافته است که می رود از شمار مردان فزونی گرفته و به دنیای هنر و ادب زنانه آبرو و آزرم چشم گیری ببخشد، چنان که چشم جهان را هم خیره کرده است.
منبع : سایت هرانا https://hra-news.org/fa/?p=71954

خودکشی ۲ دختر تازه مرخص شده از بهزیستی

 خودکشی ۲ دختر تازه مرخص شده از بهزیستی

khodkoshi
  • خبرگزاری هرانا ـ “پریا” و “روا” دو دختری که از مرکز نگهداری دختران بهزیستی آذربایجان شرقی ترخیص شده بودند، روز جمعه در تبریز اقدام به خودکشی کردند.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایرنا، “پریا” و “روا” با خوردن قرص برنج به این عمل اقدام کردند که با وخیم شدن حال این دو و تماس مردم با اورژانس به بیمارستان منتقل می شوند و با تلاش عوامل بیمارستان روا از مرگ نجات می یابد ولی پریا جان خود را از دست می دهد.
مدیرکل بهزیستی آذربایجان شرقی شنبه شب در این خصوص گفت: “پریا در سال ۱۳۹۰ به همراه خواهر و برادر خود به دلیل فوت پدر و ازدواج مادر با دستور مقام قضایی در بهزیستی استان پذیرش شد و در سال ۱۳۹۳ با درخواست خود پریا و مادرش به صورت موقت به مرخصی می رود”.
محسن ارشدزاده با بیان اینکه هم اکنون خواهر و برادر پریا در مراکز بهزیستی نگهداری می شوند، افزود: “پریا پس از مرخصی موقت در سالجاری نیز دو بار درخواست ترخیص از بهزیستی می کند و در هر دوبار به دلیل داشتن صلاحیت مادر اجازه ترخیص صادر می شود”.
وی اظهار کرد: “روا نیز به همراه برادرش در سال ۱۳۹۰ به دلیل طلاق پدر و مادر و با دستور قضایی در بهزیستی پذیرش می شوند که برادرش پس از گذراندن خدمت سربازی اکنون زندگی مستقل دارد”.
ارشدزاده اضافه کرد: “روا در سال ۹۱ به دلیل داشتن صلاحیت نگهداری توسط مادرش با حکم مقام قضایی از بهزیستی ترخیص می شود و در سال ۱۳۹۲ به دلیل ناسازگاری با خانواده به بهزیستی بر می گردد تا اینکه در مرداد ماه سال جاری با درخواست خود و مادرش از بهزیستی مرخص می شود”.
وی تاکید کرد: “تمامی مراحل ترخیص و پذیرش آنان بر اساس قانون انجام شده است”.

منبع :https://hra-news.org/fa/?p=71675

عاملِ آزار زنان در خیابان‌های مشهد بازداشت شد

عاملِ آزار زنان در خیابان‌های مشهد بازداشت شد

bazdasht
خبرگزاری هرانا ـ مرد جوانی که با حمله به تعدادی زن و دختر در خیابان های مشهد، آن ها را مورد آزار و اذیت قرار داده بود، حین فرار از محل اجرای آخرین نقشه خود، توسط شهروندان دستگیر شد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از خراسان، شنبه شب گذشته مزاحم خیابانی که بارها برای برخی زنان و دختران درحوالی خیابان عبادی مزاحمت ایجاد کرده و برخی از آن ها را مورد آزار و اذیت قرار داده بود در صدد اجرای نقشه شوم دیگری بر آمد.
متهم  دراجرای آخرین نقشه شیطانی خود وقتی یکی از شهروندان را می بیند که وارد یکی از کوچه  های خلوت اطراف خیابان عبادی می شود از تاریکی سوءاستفاده می کند  و خودرا به  زن جوان می رساند و  او را مورد آزار و اذیت قرار می دهد و پس از آزار از محل متواری می شود.
هنوز چند متری از محل دور نشده بود که دونفر از شهروندان که داد و فریاد های زن جوان، آن ها را به سمت صدا کشانده بود  راه فرار را بر مرد مزاحم بستند و او را دستگیر کردند و تحویل پلیس دادند .پلیس هم با توجه به اهمیت ماجرا به سرعت پرونده انتظامی را تکمیل کرد و به دادسرا فرستاد.
صبح یکشنبه  بازپرس شرقی شهری “شعبه ۲۰۲ دادسرای مشهد” پرونده را به صورت ویژه مورد بررسی قرار داد و متهم را  پای میز محاکمه فراخواند. درحالی متهم پای میز محاکمه قرار گرفت که دو نفر از شهروندان هم  که از سوی این مرد، مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند درجلسه بازپرسی حضور داشتند وپرده از رفتار “نی نی” برداشتند و پس از طرح شکایت خود خواستاراعمال  اشد مجازات برای او شدند.
بازپرس پرونده در حالی که متهم برای فرار از قانون دچار تناقض گویی شده بود او را برای روشن شدن دیگر زوایای رفتار های شیطانی اش راهی زندان و پلیس را مامور کرد تحقیقات بیشتری در زمینه شناسایی دیگر شاکیان  احتمالی پرونده به عمل آورد.
منبع :https://hra-news.org/fa/?p=71440

یک دانش آموز خود را حلق آویز کرد

  یک دانش آموز خود را حلق آویز کرد

khodkoshi
خبرگزاری هرانا ـ دانش آموز کلاس هفتم مدرسه نمونه دولتی بافق از توابع استان یزد، خودش را حلق آویز کرد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، یکی از دانش آموزان مدرسه نمونه دولتی بافق روز دوشنبه هفته جاری در خانه‌شان دست به خودکشی زد.
این نوجوان به میله بارفیکس داخل اتاق، خودش را حلق آویز کرد و به زندگی‌اش پایان داد، مادر این پسر نوجوان زمانی که به خانه بازگشت با جسد فرزندش روبرو شد.
جسد پسر نوجوان که “الف-ع” نام داشت به بیماستان ولیعصر منتقل شد و پلیس نیز به بررسی صحنه این اتفاق پرداخت.
گفته می‌شود،‌ این پسر نوجوان به دلیل افت تحصیلی دست به چنین اقدام هولناکی زده است.

منبع :https://hra-news.org/fa/?p=71979

فرصت ۴ روزه برای نجات نوجوان محکوم به اعدام

 فرصت ۴ روزه برای نجات نوجوان محکوم به اعدام

خبرگزاری هرانا ـ جمعیت دانشجویی امام علی با طرح “آیین طفلان مسلم” تلاش می کند با جمع آوری کمک های نقدی رضایت خانواده های شاکی را با پرداخت وجه المصالحه نوجوانان مرتکب را از اعدام نجات دهد، در همین راستا کمتر از ۴ روز برای نجات نوجوانی به نام “محسن” زمان باقی نمانده که در صورت کمک ده هزار تومانی ۸ هزار نفر در این زمان،وی از اعدام رهایی می یابد.
به گزارش خبرگزاری هرانا، در این طرح تلاش شده است که نوجوانانی که کمتر از ۱۸ سال دارند و در اثر اشتباه مرتکب قتل نفس شده و حکم اعدام برایشان صادر شده است با پرداخت وجه المصالحه و جلب رضایت خانواده مقتول از طناب دار رهایی پیدا کنند .
جمعیت امداد دانشجویی – مردمی امام علی یک سازمان مردم نهاد است که در سال ۱۳۷۸ به صورت رسمی به ثبت رسید و فعالیت خود را با مجوز رسمی از وزارت کشور آغاز کرده و در سال ۲۰۱۰ موفق به اخذ مقام مشورتی در شورای امور اقتصادی اجتماعی سازمان ملل متحد شده است.
در اجرای طرح “آیین طفلان مسلم” ،در حال حاضر نام سه نوجوان برای کمک در پایگاه اطلاع رسانی این جمعیت معرفی شده که یکی از آنها فردی به نام “محسن “است که برای جلب رضایت و آزادی وی بیشتر از ۴ روز زمان باقی نمانده است.
هر چند که مسولان جمیعت در حال گفتگو برای افزایش زمان برای جمع آوری کمک به وی هستند ولی می توان تاکید کرد که کمک های مردمی برای آزادی محسن فقط در این فرصت ۳ روزه می توان اقدامی کرد.
برای آزادی این فرد کافی است که ۸ هزار نفر، نفری ۱۰هزار تومان کمک کنند تا “محسن”به آغوش گرم خانواده خود بازگردانده شود.
برای اطلاعات بیشتر به وبسایت این طرح مراجعه کنید


منبع :https://hra-news.org/fa/?p=71703

۱۳۹۴ دی ۷, دوشنبه

هشت ماه سال جاری در تهران؛ مرگ ۲۴۳ کارگر در حین کار


خبرگزاری هرانا ـ در هشت ماه سال جاری در استان تهران ۲۴۳ نفر بر اثر فقدان ایمنی در محیط کار، جان خود را از دست دادند.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایلنا، تا پایان آبان ماه امسال ۲۴۳ مورد فوت ناشی از حوادث کار به مراکز پزشکی قانونی استان ارجاع شده است که این میزان در مقایسه با مدت مشابه سال قبل که تعداد فوت ناشی از حوادث کار ۳۲۱ نفر اعلام شده بود ۲۴ درصد کاهش یافته است.
بنابر این گزارش از کل فوت شدگان ناشی از حوادث کار در هشت ماه نخست امسال ۲۴۱ نفر مرد و دو نفر زن بوده است، در آبان ماه امسال نیز تعداد فوت ناشی از حوادث کار با ۸،۳ درصد کاهش نسبت به آبان سال قبل ۲۲ نفر اعلام شده است.
طبق قوانین موجود حوادث ناشی از کار با دو ویژگی مشخص می شوند، حوادثی که در حین انجام وظیفه رخ می دهند و حوادثی که به سبب انجام وظیفه رخ می دهند.
با بررسی آمارهای منتشر شده در سال های اخیر، سقوط از بلندی،اصابت جسم سخت،،سوختگی و کمبود اکسیژن از جمله مهمترین عوامل فوت ناشی از حوادث کار در کشور است که با رعایت نکات ایمنی به ویژه در موارد کار در ارتفاعات می تواند بروز این حوادث را تا حد قابل توجهی کاهش داد.

عدم صدور مجوز وزارت ارشاد برای یک آلبوم موسیقی


خبرگزاری هرانا ـ دفتر موسیقی وزارت ارشاد مانع اعطای مجوز به آلبوم “خروش” به آهنگسازی “مجید درخشانی” شد و همچنان وی را ممنوع‌الکار اعلام کرد.
majid derakhshani
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از شهروند، صبح روز گذشته پس از مراجعه نماینده شرکت “رهگدر هفت اقلیم”، ناشر آلبوم، برای دریافت مجوز انتشار “خروش” ازسوی دفتر موسیقی به او اعلام شد که همچنان “مجید درخشانی” ممنوع‌الکار است و به همین دلیل به آلبوم “خروش” مجوز داده نمی‌شود.

آلبوم خروش که ٣سال پیش به خوانندگی مجتبی عسگری و آهنگسازی مجید درخشانی ضبط شده است، تاکنون نتوانسته مجوز وزارت ارشاد را به علت مشکلاتی که بر سر همکاری مجید درخشانی با اعضای گروه ماه‌بانو پیش آمده بود، بگیرد و همچنان در انتظار مجوز است.
این ممنوع‌الکاری درحالی اعلام می‌شود که مجید درخشانی پس از ممنوع‌الخروجی در دی‌ماه ‌سال ٩٣، به همراه اعضای گروه ماه‌بانو در دادگاه از کلیه اتهامات تبرئه شدند و حتی گذرنامه این هنرمند و اعضای گروه ماه‌بانو نیز به آنها بازگردانده شد.
ولیکن با تغییر و تحولات در وزارتِ ارشاد، گویا برائت صادرشده برایِ این آهنگساز سندیت ندارد. چراکه مجید درخشانی پس از تبرئه شدن ازسوی مراجع قانونی، مهرماه گذشته در تالار وحدت به همراه مجتبی عسگری، کنسرتی برگزار کرد و هم‌اکنون نیز از او برای حضور درجشنواره موسیقی فجر به همراه اعضای گروه خورشید دعوت به عمل آمده و نام گروه مجید درخشانی در جدول برنامه‏‌های اعلامی ازسوی جشنواره فجر موجود است.
ما طی تماس با آقای درخشانی، او نیز از مسأله ممنوع‌الکاری خود اظهار شگفتی و بی‌اطلاعی کرد چراکه کنسرت مهرماه او پس از اعلام حکم برائت بدون هیچ مانعی برگزار شده و درحال آمادگی برای برگزاری کنسرت در جشنواره موسیقی فجر است. آهنگساز درخیال اعلام کرد: “این مسأله را پیگیری خواهد کرد چراکه از اتهامات مبراست و علت ممنوع‌الکاری اعلامی هنوز مشخص نیست”.

https://hra-news.org/fa/thought-and-expression/a-3459

قایق کاغذی؛ گزارش تصویری همدردی کودکان کار ایران با کودکان مهاجر


52


خبرگزاری هرانا ـ به مناسبت روز جهانی مهاجران (۱۸ دسامبر)، “کودکان کار ایران” در ساحل بندرعباس قایق‌های کاغذی به آب انداختند، قایق‌های رنگی حامل آرزوهای نابی برای کودکان مهاجر سرگردان روی دریا. در سال جاری صدها کودک مهاجر در دریا غرق شده‌اند.
این برنامه را “جمعیت دانشجویی مردمی امام علی” برگزار کرده است.

جذب ۳۶ هزار کودک بازمانده از تحصیل به کلاسهای درس در سیستان و بلوچستان


خبرگزاری هرانا ـ مدیرکل آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان گفت که از ۹۶ هزار کودک بازمانده‌ از تحصیل شناسایی شده، تاکنون ۳۶ هزار نفر وارد مدرسه شده و در کلاس درس جذب شده‌اند.
kodakan bazmandeh az tahsil
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایسنا، علیرضا نخعی اظهار کرد: “با جذب ۳۶ هزار کودک بازمانده از تحصیل، ۸۰ درصد از اهداف برنامه‌ریزی شده برنامه عدالت آموزشی استان در سال جاری محقق شد”.
وی با بیان اینکه تاکنون دو سوم از مناطق بر اساس برنامه به ۱۰۰ درصد اهداف جذب بازمانده‌های تحصیل رسیده‌اند، افزود: “یک سوم مناطق دیگر به واسطه استقرار در مناطق پراکنده، حاشیه‌نشین و پرجمعیت به اهداف تعیین شده نرسیده و با مشکل مواجه هستند”.
دبیر شورای آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان با بیان اینکه رایزنی‌ها برای برطرف کردن مشکلات برخی نقاط پراکنده در حال انجام است، گفت: “در برخی روستاهای کوچک و با جمعیت اندک، به دلیل وجود دانش‌آموزان کم، امکان دایر کردن کلاس‌های جدید نیست. تاکید آموزش‌و‌پرورش استان بر رعایت میزان استاندارد وجود حداقل ۲۰ دانش‌آموز برای دایر کردن کلاس است ولی در برخی نقاط با آمار پایین‌تر نیز کلاس تشکیل داده‌ایم”.
این مسئول به مشکلات دایر کردن کلاس درس در نقاط حاشیه‌نشین شهرها پرداخت و عنوان کرد: “در برخی بافت‌های حاشیه‌ای فضای مناسبی برای اجاره وجود ندارد. البته تاکنون تعدادی فضا، اجاره یا آماده سازی شده است. در هر صورت با توجه به تعداد زیاد دانش‌آموزان در این مناطق، فضای مناسب نداریم”.
https://hra-news.org/fa/?p=71411

  چهل و دو سال بوده اید . دیگر بس است . باید برای همیشه در زباله دان تاریخ با بدترین نام دفن شوید . ای منفورترین موجوداتی که نمیشود گفت چه ه...